کتاب «عبای سوخته» مروری بر زندگی و زمانه یکی از مظلومترین شهدای انقلاب اسلامی است. شهید آیت الله سیدمحمد حسینی بهشتی از جمله بزرگان انقلاب بود که پیش از شهادت و در همان دوره اندک پس از پیروزی انقلاب توانستند قدمهای بسیار بزرگی برای اسلام و ایران بردارند. ایشان یکی از افراد اصلی دخیل در تهیه پیش نویس قانون اساسی بودند و اگر دشمنان کوردل به این شهید عزیز فرصت میدادند ایران در ذیل مدیریت این دانشمند بصیر پیشرفتهای چشمگیری مینمود. فقیهی آگاه به زمانه که به چهار زبان زنده دنیا مسلط بود و تحصیلات دانشگاهی را گذرانده بود و پنج سال در آلمان به تبلیغ و ترویج معارف اسلامی پرداخته بود. ایشان یکی از بزرگترین نظریه پردازان انقلاب اسلامی بود که برای به ثمر رسیدن این شجره طیبه زحمات فراوانی کشیده بود و خون دلها خورده بود. مطالعه سیره شخصی و اجتماعی این شهید بزرگوار یک درس عملی برای تمام جوانان و نوجوانان این سرزمین است که قرار است علم این نظام اسلامی را پیش ببرند. شهید بهشتی در اوج ساده زیستی و تواضع در بلندترین قلههای علمی و معرفتی ایستاده بود و لحظهای از تلاش و کوشش برای تحقق نظام آرمانی منطبق با شعائر اسلامی دست نمیکشید. امام در یکی از آخرین دیدارها به ایشان هشدار داده بود که بیشتر مواظب خود باشند چرا که در رویا دیده بودند عبایشان سوخته است و به شهید بهشتی فرموده بودند شما عبای بنده هستید.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
شبهای پنجشنبه که در منزل آقای بهشتی جلسه عمومی بود. گاهی در منزل تا نیمه شب باز بود. از ساعت نه شب تلفنهای مردم را جواب میدادند و این جلسه تا پیروزی انقلاب مستمراً تشکیل میشد. در یکی از سفرها شب جمعه که در منزل ایشان مهمان بودم اول شب به من فرمودند: «فلانی اگر کاری ندارید لباسهایتان را بپوشید در اتاق بچه ها وعده داریم.» بعد هم خودشان لباسهایشان را پوشیدند و عطر زدند و موهایشان را مرتب کردند و با همدیگر وارد اتاق آنها شدیم تا وارد اتاق شدیم من خیلی تعجب کردم چون فکر میکردم کسانی از بیرون آمده و با ایشان ملاقات دارند ولی دیدم در اتاق فقط فرزندان ایشان هستند و از پدرشان دعوت کردهاند که امشب ما جلسه داریم و تریبونی درست کرده بودند و برنامه جشنی ریخته بودند که با تلاوت قرآن و خواندن شعر و مقاله و سرود دسته جمعی و دکلمه و یک مسابقه که آقای بهشتی در این مسابقه شرکت کردند همراه بود. بیست دقیقه اسلایدهایی نشان دادند و آقای بهشتی به من فرمودند: من یک ساعت و نیم به بچه ها قول دادهام در خدمتشان باشم. در پایان برنامه هم از ما پذیرایی شد. آقای بهشتی از آنها خیلی تشکر کردند. از آن پس این خاطره همواره در ذهن من به عنوان یک خاطره ماندگار مانده است.
نظرات