کتاب عاشقانهها اثر نادر ابراهیمی که توسط نشر روزبهان منتشر شده، مجموعهای خواندنی از سه داستان محبوب این نویسنده است: «بار دیگر شهری که دوست میداشتم»، «چهل نامه کوتاه به همسرم» و «یک عاشقانه آرام». این سه روایت، هر کدام با لحنی خاص و نگاهی انسانی، ابعاد مختلفی از عشق را به تصویر میکشند؛ از شور و دلدادگی جوانی تا آرامش و درک در زندگی مشترک، و از اشتیاق وصال تا پایداری در دل تحولات اجتماعی.
در «بار دیگر شهری که دوست میداشتم»، با داستان دو جوان روستایی روبهرو هستیم که عشقشان را در دل مخالفتها و سختیهای شهر میآزمایند. این داستان، روایتی است از دل کندن، دلتنگی، و نگاهی نو به مفهوم جدایی.
«چهل نامه کوتاه به همسرم» اثری است برگرفته از نامههای واقعی ابراهیمی به همسرش. نثر روان و صادقانه، عشق را نه فقط در لحظههای شیرین، بلکه در صبوریها، خستگیها و امیدهای زندگی مشترک میکاود. نامههایی که از دل برآمدهاند و به دل مینشینند.
«یک عاشقانه آرام» نیز داستانی است عاشقانه در بستر یک دوران پرتلاطم اجتماعی. گیلهمرد و عسل، زوجیاند که عشقشان را نه در خلأ، بلکه در میانه مسئولیتهای سیاسی و اجتماعی معنا میکنند. نادر ابراهیمی در این روایت، عشق را حرکتی آرام اما مداوم به سمت روشنایی ترسیم میکند.
کتاب «عاشقانهها» برای کسانی است که دوست دارند از سطح احساسات گذر کنند و به لایههای عمیقتری از روابط انسانی قدم بگذارند. اثری است مناسب برای علاقهمندان ادبیات فارسی، دوستداران نثر شاعرانه و همه کسانی که باور دارند عشق، چیزی فراتر از یک احساس لحظهای است؛ یک انتخاب آگاهانه، یک تعهد عاشقانه، و گاهی حتی یک مبارزه.
این کتاب را به علاقهمندان ادبیات عاشقانه با نثری شاعرانه، کسانی که به دنبال درکی عمیق از روابط انسانی و عشق پایدار هستند، و خوانندگانی که به آثار معنادار و تأثیرگذار با زمینههای اجتماعی علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم.
نخستین یکشنبه را در نهایت سادگی گذراندیم. دیدی که هیچ فوق برنامه یی در کار نبود. هیچ امر دشواری هم وجود نداشت دیگر معجزه یی در کار نیست.
برای رسیدن به اوج از من بال و پر جادو نخواه! هیچ چیز همچون اراده به پرواز پریدن را آسان نمیکند.
نه کیمیاگری وجود دارد نه پری قصه هایی نه ساحر پیری، و نه درویشی که راه رسیدن به سرزمین خوشبختی و قصر بلورین رؤیاها را به تو نشان بدهد.
همین قدر که عطر نعنا، مهربانی چند شاخه گل، کمی ایمان، کمی روی خوش دستمال های زبر سفید و چند دانه تخم مرغ محلی وجود داشته باشد، کافیست. دیدی که در خط ممکنات حرکت کردیم یک کاسه ی لب پر را دور انداختیم جای یک پرده ی نقاشی را با پرده ی دیگری عوض کردیم، یک گلدان سفال را برق انداختیم، خاک را از لب درگاهی دستشویی رفتیم، احوال هم را خالصانه پرسیدیم به دیدار دوستی رفتیم فرزندان مردی را که در راه وطن کشته شده بود.
کمی خنداندیم، به قدر احتیاج مان کارکردیم چیزهایی یاد گرفتیم و یاد دادیم و شب، بی اضطراب و دغدغه خفتیم.
نظرات