کتاب صحرای محشر به قلم شهید مجاهد سید حسن نصرالله راهنمایی عملی، و نه یک گفتار نظری و صرفا علمی، برای مواجهه نیکو با مرگ است.
بگذارید کتاب صحرای محشر را از نویسندهاش شروع کنیم. همه ما کم و بیش با سید مقاومت آشنایی داریم. صدای رسایش در دفاع از مظلوم، شیعه و اسلام هنوز در گوشمان است. او جهاد را زندگی کردهاست و لحظهای جدای از آن نبودهاست. همواره در یک قدمی مرگ بود و مشتاقانه بدان لبخند میزد. با وجود دشمنی خونخوار چون اسرائیل باکی از مرگ نداشت. در واقع باید گفت
زین پیش دلاورا کسی چون تو شگفت حیثیت مرگ را به بازی نگرفت
و این هنر مردان خداست.
اکنون از زبان چنین بزرگ مردی که خود همزیستی با مرگ را در هر لحظه تجربه کردهاست، شنیدن از مرگ شنیدن دارد. چرا که سخن چون از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. ذکر این نکته نیز حائز اهمیت است که رهبر حزبالله لبنان خود یک شخصیت والای علمی است، هر چند این بعد شخصیتی او در سایه رهبریاش نادیده گرفته شدهاست. پس توصیههای یک عالم مجاهد را قرار است در صحرای محشر به نظاره بنشینیم.
همه ما میدانیم که ابد در پیش داریم. وجود و زندگانی ما در این دنیای فانی، فقط آزمایشی است که آیا شایسته نعمت خدا هستیم یا مستحق عذابی پایدار. یادآوری واقعه مرگ، حسابرسی و روز رستاخیز جوهره هدف زندگانی انسان را اعاده میکند و او را از لغزش و غفلت میرهاند. پس دنیای دیگری را برایمان رقم خواهد زد. بدین سبب کتاب در ابتدا با موضوعاتی از قبیل حقیقت مرگ، دستگاه شناختی آخرت، اثبات وجود برزخ، مراحل آن و آفریدگان و شهیدان در برزخ به بررسی کیفیت مرگ میپردازد.
در فصل دوم کتاب اشاراتی به رستاخیز بزرگ و رخدادهایش دارد. سپس چگونگی مرگ زندگان در روز رستاخیز، طبیعت و روز رستاخیز، تاملی بر شواهد قرآنی قیامت، حسابرسی در پیشگاه خداوند، آنچه در رستاخیز سودمند است و خلاصهای از صراط و سرانجام بررسی میشوند.
از آنجایی که «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ» خواندن کتاب حاضر برای رویارویی شیرین با این حقیقت امری قطعی است.
به هر جنبندهای که چشنده مرگ است.
پیشاپیش من سفری طولانی است؛ آیا از تو ای مال چیزی به من می رسد؟ دارایی اش می گوید: آن چه از من به تو می رسد، یک کفن است ما بقی مال را وارثان بر می دارند. آدمی از این دارایی مورد پرسش واقع میشود که از کجا آورده است؟ آیا حلال است یا حرام؟ اما وارثاناند که از مال میت در این دنیا به شیوه های گوناگون بهره میبرند. سپس به فرزندان و خانواده و دوستانش مینگرد و میگوید شما را سیر و سیراب کردم، بزرگتان نمودم، آموزشتان دادم، از شما دفاع کردم؛ شما را روی دوش خود حمل کردم؛ اکنون از شما چه به من میرسد؟ میگویند تو را تا قبرت تشییع میکنیم. جز آن که پیکر او را به دوش بگیرند و در خیابان رهایش نکنند تا بوی بدنش پخش شود. چیزی برایش ندارند.
نظرات