کتاب «صحبت سالها» سرگذشتنامه مرحوم آیت الله بهجت است که از سرآمدان علم و عمل در زمانه ما بود. این زندگینامه از زبان فرزند ایشان حجت الاسلام و المسلمین علی بهجت نگاشته شده است.
بخش ابتدایی مروری بر زندگی ایشان است. در این قسمت ماجرای از دست دادن مادر در کودکی و استعداد غریبش برای کسب مطالب معنوی تا هجرتش به نجف و کسب فیض از محضر اساتید فقه و عرفان ذکر گردیده است. آیت الله بهجت به دلیل مشکلات مالی و جسمی پس از یک دهه به ایران بازمیگردند و در شهر قم رحل اقامت میگزینند. ایشان پناهی میشوند برای تمام آنها که دوست دارند راه حق را پی بگیرند و تشنه کسب معرفت از دریای قرآن و اهل بیت هستند. این کوه عرفان و ایمان که تنها وصف العبد برای خود میپسندید در این بازه چهل ساله با دروس فقه و اخلاق به دستگیری از طلاب و مردم میپردازد و چشمه جاری علم و معنویتشان موجب رحمت و برکت برای عالمیان میشود. در بخش دوم کتاب ویژگیهای اخلاقی و عملی این مرجع تقلید شیعه به تفکیک بررسی میشود. فرزند برومندشان حجت الاسلام علی بهجت که ملازم همیشگی پدر بوده به نوعی اصلیترین مشاهد و مراقب منش و مرام این آیت حق بوده، به همین جهت با اشرافی کامل بر احوال استاد و پدر خود اخلاق و رفتار ایشان را شرح دادهاند. در بخش سوم کتاب نیز با نظرات و دیدگاههای آیت الله بهجت در حوزه مسائل سیاسی و اجتماعی که در زمانه ایشان رخ داده آشنا میشویم و متوجه میگردیم که ابتلائات دشواری که شیعیان دچار میشدند ایشان همچون واسطهای میان خلق و خدا اسباب رفع بلا و گرفتاری را مهیا میساختند. اکنون این گنجینه معنوی با علاقهمندان به ساحت نورانی آیت الله بهجت به اشتراک گذاشته شده و تمام رهجویان صراط مستقیم میتوانند از سیره و زندگی ایشان بهرههای فراوان ببرند.
یکی از شاگردان پدرم تعریف میکرد:«روزی خدمت آقا رسیدم آقا سراغ بچه ها را از من گرفتند. ایشان مکرر از ما میخواستند با بچهها مباحثه کنید. آن روز هم از من پرسیدند خب شما با حکیمه خانوم مباحثه میکنید؟ حکیمه دخترم خیلی کوچک بود تازه یکی دو ماهه بود. من مانده بودم یعنی چی؟ جویا شدم از ایشان گفتند: «او از دنیای دیگری آمده علومی با او هست. باید از او استفاده کنید با او مباحثه کنید.» ایشان لفظ مباحثه را استفاده میکرد که یک کلمه طرفینی است. یعنی هم شما استفاده میکنید و هم او استفاده میکند. توجه به اینکه کودک از ابتدای تولدش هم تاثیر دارد و هم تاثر. این نکته ی تربیتی جالبی برای من بود.
آقا معتقد بود بچهها معصوم هستند و این عصمتشان است که به آنها جاذبه داده است.
نظرات