وقتی به روایت فکر میکنیم معمولاً ذهنمان به سمت و سوی هنر میرود؛ به سمت رمانها، رزم نامهها، قصههای عامیانه یا دست کم حکایتها. ما قصه گویی را استعدادی ذاتی میدانیم درست است که روایت ممکن است هنر باشد و هنر با روایت شکوفا میشود اما روایت چیزی است که همهی ما در آن دست داریم. ما هر روزه و بارها روایتهای گوناگونی میسازیم. از همان لحظه که واژهها را کنار هم میچینیم در واقع دست به این کار میزنیم. به محض این که فعلی پس از فاعلی میآوریم به احتمال زیاد وارد گفتمان روایی میشویم. روایت با تاریخ بشر آغاز شده و هیچ قومی بدون آن وجود نداشته است. تمام طبقهها و تمام گروههای انسانی روایتهای خودشان را دارند و تمام انسانها با سابقهی فرهنگی مختلف و حتی متضاد از آن بهره میبرند. پورتر ابوت استاد بازنشسته دانشگاه از گروه زبان انگلیسی در کتاب «سواد روایت» تلاش کرده با تامل و بررسی نظریات مختلف پیرامون روایت این قالب مبهم و پرابهام را برای مخاطب کمی روشن سازد. همچنین قواعد و ساخت های مختلفی که از روایت منتج میشوند نیز در این اثر مورد بررسی قرار گرفتهاند و پس از مطالعه میتوانیم ساختمان روایت را در قالبهای گوناگون بشناسیم. گرچه در ضمن تمام این مباحث تئوریک همت نویسنده بر آن بوده برای خواندنی ساختن اثر و فهم همگانی آن از مثال واضح و دقیقی استفاده کند که هم موضوع بحث را روشن نماید و هم بتوان بر روی آن نظریات مختلف را تحلیل نموده و میزان صحت و ظرافت هرکدام را مشخص سازد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
تفسیر روایت به روشهای مختلفی امکان پذیر است. اما تمام این روشها زیر مجموعهی یکی از این سه رویکرد کاملاً متفاوتاند: قصدگرا، نشان یاب و اقتباسی اما پیش از پرداختن به این سه نوع تفسیر، باید پیش فرضی را بررسی کنم که تقریباً در تمام بخشهای فصل قبل بدیهی در نظر گرفته شد. این پیش فرض از این قرار است که روایت یک کل، یک پارچه است. به این معنا که هرچه در آن است به طریقی وابسته به معنا و مکمل معنای روایت است. فرانک کرمود این موضوع را به صورت پرسش مطرح کرده است: «چرا باور به این که روایتی منسجم نیست دشوارتر از آن است که باور کنیم البته اگر بتوانیم مطمئن شویم انسجام دارد؟»
نظرات