کتاب «سررشته» روایت زیر و رو شدن است در موج بلند دگرگونی که با قلم مژده پورمحمدی تصویر میشود.
مادر شدن مثل دریافت یک سمت بلندپایه، زندگی آدم را زیر رو میکند، اصلا نه فقط ظاهر زندگی که روح و روان آدم هم تغییر میکند.
این را خاطرات مادرانه این کتاب میگوید، تجربههایی از روزهای مادری که آمیخته شده با رشد معنوی، ترک یک رذیلت اخلاقی، پاک کردن یک لکه سیاه از لوح زیبای روح بانویی که حالا سر نوشت یک انسان به دانه دانه حرکتهای او وابسته شدهاست؛ معلمی که فرصت میلاد کودکش را کلاس درس خودش میبیند و به شکرانه حضور فرشتهای کوچک، یک قدم بیشتر به سوی پروردگار برمیدارد.
در بخشی از این کتاب را میخوانید:
امروز طفل هفت ماههام را گذاشتهام پیش مامان و آمدهام تا درباره مالکیت معنوی طرحی که در اینجا داده بودم با رئیس سابقم صحبت کنم چند روز پیش از سازمان مربوطه تماس گرفته بودند و میخواستند طرحم را برایشان ارائه دهم. اگر خوششان بیاید و بخواهیم همکاری کنیم شرطم این خواهد بود که بخش اعظم کار با دورکاری پیش برود من به این درک از خودم رسیده ام که فعلاً فرد مناسبی برای کار تمام وقت حضوری در محیطهای غیرزنانه نیستم. شاید سنم که بالاتر برود، تصمیمم چیز دیگری بشود. الان در نقطه ای هستم که حتی تماشای پانتومیم بازی کردن مردان را هم بر خود مکروه میدانم ذوق و هیجانم سرریز میشود و شعاعش به بازیگران پانتومیم هم اصابت میکند.
نظرات