زینب خانم دختر نوجوان دهه ۶۰، با همان طراوت و شادی که رنگ نجابت دارد.
دختری که آرزوها و رویاهایش با همه فرق دارد
دختری که کشورش و دینش برایش اهمیت دارد
کتاب زینب خانم روایت هایی واقعی از زندگی دختری است که توسط منافقین شهید شد؛ شهیده زینب کمایی که شاید پیش از این کتاب من میترا نیستم را درباره او خوانده باشید، اینبار او را در این کتاب به عنوان قهرمان سرزمینمان و قهرمان زندگی خودتان نگاه کنید. کسی که میتواند مثل یک دوست مسیر زیستن شما را عوض کند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
((میترا با نان و شیر و خرما افطار کرد و گفت: افطار امام علی چیزی بیشتر از نون و نمک نبود. میترا خیلی جدی و محکم صحبت میکرد بعد از افطار به تک تک اعضای خانواده رو کرد و گفت از امشب به بعد اسم من زینبه از این به بعد به من میترا نگید مادرش با خوشحالی صورت زینب را بوسید و بقیه اعضای خانواده هم به او تبریک گفتند.))
نظرات