کتاب در سایهسار خورشید به قلم مائده باقری مجموعه روایتهایی است از میزبانی زائران رضوی و تلاش مردم مشهد در استقبال از زائران، روایتهایی از دل عاشقان زیارت و روایتهایی که یک سر آن گره میخورد به امام رضا (ع).
دل من گم شد، اگر پیدا شد
بسپارید امانات رضا
و اگر از تپش افتاد دلم
ببریدش به ملاقات رضا
از رضا خواستهام تا شاید
بگذارد که غلامش بشوم
همه گفتند محال است ولی
دل خوشم من به محالات رضا…
دقیقا دلنوشته فوق بهانه کتاب در سایهسار خورشید است. دلها گره میخورد به امام رضا (ع)، به خصوص اگر در دهه آخر صفر و روزهای شهادت امام رضا (ع) باشد. دقیقا مثل روایتهای کتاب در سایهسار خورشید که به مناسبات مختلف به امام رضا جانمان میرسد.
مائده باقری در این اثر از خاطرات مردمانی میگوید که غذایی را نذر زائر رضوی کردهاند، نقاشی خود را به موضوع حرم گره زدهاند، زائری را پناه دادهاند یا از بنای حرم سخن میگویند. خلاصه در کتاب حاضر دلمان را به مناسبات مختلف به پنجره فولاد امام رضا (ع) گره میزنیم، آن هم به مدد دل مردمان پاکی که خود دخیل به این آستان بستهاند.
قدمها اگر در مسیر رضا باشد، خریدارش خود ضامن آهوست. این مسیر طعمی چشیدنی دارد، لبریز از معنویت. این حس و حال وصف نشدنی ارمغان کتاب حاضر است.
اگر شما هم به داستانهای مذهبی علاقه دارید یا میخواهید در میانه واژهها دلتان را زائر حریم رضوی کنید کتاب حاضر پیشنهاد مناسبی است.
تقی باز سرفه کرد و بعد شروع کرد به خواندن قسمت اول؛ خانه عمه بی بی در محله سرشور مکانی است برای مهمانهای امام رضا. هر کدام از مهمانها از شهری میآیند که آداب و رسوم متفاوت دارند؛ مثلاً حسین از تهران آمده است، تقی از شاهرود. ولی مهم هدف است و انگیزه. همه آمدهاند در جوار امام هشتم روح و روانشان را جانی دوباره بخشند و سمت خانههایشان برگردند. اما از همه مهمتر عمه بیبی است؛ زنی مهربان که خانه و وقتش را وقف مهمانهای امام رضا کرده و آنها را دور خودش جمع کرده است ..... عمه بیبی وسط خواندن تقی گفت: کارت تموم شد، بیا پلیورت رو بشور.
نظرات