یکی از معضلات زندگی در دنیای مدرن فرد گرایی، تنها شدن و بی اعتنا شدن انسانها به یکدیگر است. آدمهایی تنها، بی خبر از همسایه و فامیل که خوشیها و ناخوشیهای زندگیشان هم برای خودشان است و دیگران در زندگی آنان یا نیستند یا اگر هستند ارتباط موثری ندارند. در این میان، نگاه دینی به هستی و زندگی و آدمها و ارتباطاتشان برای درمان این تنهاییها حرفی نو دارد. راهکار اسلامی از جنس دعوت به هویت جمعی بدون پشتوانه پیوندها نیست، بلکه روی آوردن به پیوندهای اصیل انسانی است که از پیوند با خدا نیرو گرفتهاند.
داستان خانم منصوره مقدسیان در کتاب «خانه ای برای همه» داستان خانهای است که پناهگاهی همیشگی برای خانواده، دوستان و حتی غریبههایی بود که نمیدانستند سفره مشکلات و غصههایشان را کجا پهن کنند. مادر در این خانه مادری برای همه است؛ مادری فراگیر و دل سوز که اگر پول هم نمی داشت به دیگران بی اعتنا نبود و بالاخره جوری از آنان دستگیری میکرد. اصلاً نقش «مادری» الگوی خوبی است برای رهبری اجتماعی در محله یا فامیل یا حتی جامعه بزرگی که نیازمند به یک رهبر دلسوز است. مرور خاطرات زندگی خانم منصوره مقدسیان نشان میدهد در ظاهر او کار خیلی خاصی نمیکرده؛ اما ظرافتهای درک او از دیگران باعث شده ظرفیت آدمها را خوب بشناسد و متناسب با هر کدام به نحوی سبب کمک و رشد آنان گردد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
مادرجان انس و الفت عجیبی با معلولین داشت. سرزدن به آنها همیشه توی برنامههایش بود. . حتماً ماهی یکی دو بار میرفت دیدنشان قبل از انقلاب، بیمارستان معلولین وضعیت خوبی نداشت یک خانه قدیمی نسبتاً کوچکی بود با چند تا اتاق. مریضها را روی تختگاهیهای سیمانی میخواباندند که خیلی خشک و سفت بود. مادر از در بیمارستان که وارد میشد به تک تک مریضها سر میزد. کنارشان مینشست و حرفهایشان را میشنید همهشان مادر جان را خوب میشناختند؛ خصوصاً پیرزنها که تا چشمشان به مادرجان میافتاد میپرسیدند:«حاج خانوم آب نبات آوردی؟»
نظرات