زهرا کارکوب، مادر شهیدان جمال، فریدون و منصور کارکوبزاده است که ماجرای پر فراز و نشیب روزهای زندگی او، باعث شدهاست تا رضیه غبیشی در کتاب پیشرو آن را برای شما روایت کند؛ روایتی که از زبان پسر جانبازش، محمدرضا، فرزند آزادهٔ جانباز دیگرش، همرزم منصور فرزند کوچک و مفقودالاثر اش احمد پاکدامن و دخترش رویا شنیده شدهاست تا لحظات زیستن این بانو از سالها پیش از انقلاب نا روزهای پس از جنگ، گردآوری و نگارش شود.
در بخشی از این اثر زیبای نشر شهید کاظمی میخوانیم:
((اثر شستن لباسها و پتوهای آلوده به مواد شیمیایی رزمندگان، دچار بیماری پوستی شده بودم. به همین دلیل دکتر غدغن کرده بود که به آبادان بروم؛ اما با دلتنگیام چه باید میکردم؟ گاهی دل به دریا میزدم و میرفتم تا چند روزی در میان خاطرات بچههایم و خانهای که ذره ذره بزرگ شدنشان را در آن دیده بودم، زندگی کنم. آنجا که خانهٔ محبت و خاطرات بود، خانهای که بوی بچههایم را درون فضایش حس میکردم، جایی که خاطرات ریزودرشت را در خود نگه داشته بود و حالا حمیده و شوهرش امیر در آن زندگی میکردند. وقتی هم میرفتم، خیلی زود از نبودن بچهها، خلیل، جلیل، محمدرضا، منصور و... دلم میگرفت...))
نظرات