کتاب تمرین مسئولیتپذیری فردی از سری کتابهای حوزه توسعه فردی جانجی میلر است که مژگان حیدرعلی ترجمه نموده ونشر هورمزد منتشر کرده است.
سوال پشت سوال یعنی چه؟
همه ما در شرایط و موقعیتهای مختلف سوالات زیادی ذهن ما را درگیر میکند: چرا باید چنین کاری کنم؟ مقصر این اوضاع کیست؟ چرا من باید جور دیگران را بکشم؟ چرا وضعیت تغییر نمیکند؟
این سوالات دقیقا زمانی به سراغ ما میآید که از شرایط خسته شدهایم و احساسات و تفکرات منفی و نامطلوب سراغ ما میآید.
در طول کتاب از چنین سؤالاتی با عنوان سؤالات نادرست یاد میکنیم؛ سؤالاتی که آثار و نتایج مثبتی در پی ندارند. این گونه پرسش ها در مقابل مسئولیت پذیری فردی قرار دارند، زیرا در بطن هر کدام از این پرسش های نادرست انگشت اتهام به سوی فردی دیگر یا چیز دیگری نشانه می رود که این شرایط یا مشکلات را ایجاد کرده است.
حقیقت ناراحت کننده این است که وقتی بسیاری از ما با چالش و یا شرایط دشواری مواجه میشویم اولین واکنش ما منفی و تدافعی است و اولین سؤالاتی که در ذهن ما شکل میگیرد سؤالات نادرست هستند.
اما خبر خوب این است: لحظات ناامیدی و خستگی موقعیت های فوق العاده ای هم برای مشارکت ما ایجاد میکنند و سؤال پشت سؤال به ما کمک میکند تا از این موقعیت ها بهره ببریم. در هنگام بروز سؤالات منفی به ذهن، حق انتخاب داریم؛ می توانیم این سؤالات منفی را بپذیریم چرا همه کارها را من باید انجام بدهم؟)، یا این که سؤالات مسئولانه تری از خودمان بپرسیم و به این طریق افکار منفی را پس بزنیم من چطور می توانم در بهبود این شرایط مؤثر باشم؟ یا این که من چطور میتوانم در این شرایط از دیگران بیش تر حمایت کنم؟.....
مسئولیت پذیری فردی میتواند در تمام ابعاد زندگی ما کاربرد داشته باشد و ما را به همکار همسر دوست مادر و پدر بهتری تبدیل کند پرسیدن سؤالاتی مانند: «من چگونه میتوانم همسر بهتری باشم؟ چگونه میتوانم ارتباط خود را ارتقا بدهم؟» و..... موجب تغییرات مثبت و ارتقا فردی ما می شود.
به همه کسانی که میخواهند زندگی خود را تغییر دهند.
آیا تاکنون برای شما پیش آمده که با بدخلقی و خستگی سفر کنید؟
وقتی در هیوستون وارد فرودگاه میشدم باران میبارید و من رطوبت و حالت بخار گرفتگی را در میان جمعیت انبوه سالن احساس میکردم ظرفیت هواپیما کاملاً پر بود و همه تا بیشترین حد مجاز، بار به همراه داشتند بدتر از همه چند نفر شماره صندلی یکسانی داشتند و شماره صندلی آنها اشتباه شده بود تنش و حس بدی جریان داشت و این که هواپیما نیز آماده پریدن نبود
بالاخره درها باز شد و ما با تاکسی به هواپیما منتقل شدیم. یک ساعت دیگر بدون این که خدمه توضیحی درباره این تأخیر بدهند، منتظر ماندیم.
تنها عبارتی که برای توضیح این شرایط میتوانم به کار ببرم گیر افتادن در یک کابین پرس شده است. بالاخره هواپیما بلند شد. در این هنگام با یکی از افرادی که قهرمان رویکرد سؤال مسئولانه محسوب می شود، ملاقات کردم، بونیتا مهماندار هواپیما اولین لحظه ای که او را دیدم، گوشی های هدفون در دستش بود و با لبخندی به پهنای صورت و حس خوشحالی خرامان در راهروی وسط هواپیما راه میرفت یک هفته مانده بود به کریسمس و او یک کلاه قرمز و سفید مخصوص بابانوئل بر سر داشت که دنباله آن از یک طرف روی دوشش افتاده بود.
نظرات