هزاران سال است که بشر گرفتار استعمار است و استعمارگران، نسلبهنسل با لباسها و ابزارها و روشهای جدید، به دنبال غصب سرزمین مردمان دیگر هستند. از زمانی که اروپاییها به عواقب جنایتهایی برخوردند، که در آفریقا و آسیا و دیگر مناطق دنیا به اسم کشورگشایی مرتکب شده بودند، به این نتیجه رسیدند که باید شیوهای تازه را پیش گرفت؛ روشی که نه با زور شمشیر و اسلحه، که به میل و خواستۀ خود مردم، آنها را از درون خالی کرده و ریشۀ هویتشان را خشک کند. در این مطلب کتابی را به شما معرفی میکنیم که بر روی یکی از جریانها مهمّ این تهاجم فرهنگی تمرکز کرده است.
کتاب «بیبهاء» روایت سرگذشت فرقهای است که حالا به دومین قرن تولّد آن نزدیک میشویم و در طول حیات نامبارکش، زخمهای زیادی به دین اسلام و مردمان خاورمیانه زده است. استعمار برای گسترش سلطۀ خود، دریافت که باید دگرگون شود و از دستآوردهای غیرنظامیاش، مانند علم و صنعت و هنر و... در راستای خدمت به اهداف مستکبرانه بهره بگیرد. بنابراین اولین نقطۀ قوت و عامل همبستگی مردم ما و کشورهای منطقه، یعنی دین را هدف قرار داد و با خلق فرقهای تازه که ادعاهای شبهدینی داشت، تلاش خود را برای فروپاشی اعتقادی آغاز کرد. پس از علیمحمد باب که فرقۀ بابیه را بنیان گذاشت و به همین دلیل هم اعدام شد، «میرزا حسینعلی نوری» به عنوان جانشین رهبر این فرقۀ ضالّه پذیرفته شد. در این کتاب با زندگی، افکار و آثار حسینعلی نوری به طور کامل آشنا میشوید و با مطالعۀ هر بخش آن، یکی از خطوط ارتباطی این رهبر ساختگی با دستهای پشتپردۀ حامیانش، برای شما آشکار خواهد شد. «دکتر سید علی حسنی آملی» دانشیار مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) در این کتاب با تاریخچۀ بهائیت آغاز میکند و به چگونگی تبدیل شدن این فرقه به عنوان یک حربۀ مؤثر برای استکبار میپردازد. پس از شناخت فرآیند شکلگیری ساختار بروکراتیک و نظام اداری برای این فرقه در کشورهای حامی، به سراغ تعالیمی میرویم که بهائیت به پیروانش توصیه میکند. در کتاب مقدس دستنوشتهای که این مدعی پیامبری برای خود نوشته، ادعاهایی همچون لزوم آزادی فکری، حقوق برابر زن و مرد، وحدت نسل بشر، ترک تعصبات و برقراری صلح جهانی را مطرح میکند؛ اما توسط کسانی حمایت میشود که چند دهه بعد جنگ جهانی را به راه انداخته و بهانهای برای اشغال سرزمین و آسایش و حقّ حیات مردم فلسطین دستوپا کردند.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» در طول تاریخ بارها امتحان خود را پس داده و کارآمدیاش را به نمایش گذاشته بود. ایجاد اختلاف مذهبی نیز پیشتر در عثمانی آزمایش شده و انگلستان را برای سلطه بر آن کشور به توفیق رسانده بود. اینک انگلیس و روسیه با درس گرفتن از این تجارب، از جریان انحرافی بابیت و بهاییت حمایت کردند تا با ایجاد تفرقۀ مذهبی، اقتدار دین و روحانیت و به تبع آن مقاومت ملّت ایران را درهم شکنند. از آن پس هرقدر استعمارگران نفوذ و قدرت بیشتری در ایران پیدا میکردند، حمایت آنها از فرقۀ بهایی نیز علنیتر و قویتر میشد؛ تا زمانی که سرسپردگی کامل خاندان پهلوی به اربابان خارجی، اوج گسترش و توسعۀ این فرقه و نفوذ آن را در ارکان حکومتی به دنبال داشت.
با مطالعۀ ادیان و مذاهب در طول تاریخ به دست میآید که هستۀ اولیۀ گروندگان به جریانهای نوظهور، در بقا و گسترش آن جریان نقش بهسزایی دارند. آیین بهاییت نیز از این قاعده مستثنی نیست. گروههای اولیۀ گرونده به این آیین نوپدید، در بقا و گسترش آن نقش عمدهای بر عهده داشتند. عمدۀ این گروندگان اولیه به بهاییت را یهودیان و زرتشتیان شکل میدهند که با مدیریت کشور استعمارگر انگلیس این امر محقق شد. همچنین این قدرت استعمارگر با به خدمت گرفتن افراد و شخصیتهای سیاسی وفادار به خود، بستر را برای گسترش این فرقه فراهم کرده است.»
نظرات