کتاب بازگشت به رام الله اثر مرید برغوثی، شاعر و نویسنده برجسته فلسطینی، با ترجمه روان هاجر زمانی و انتشار از سوی نشر کتابستان، یکی از درخشانترین آثار ادبیات معاصر عرب و ادبیات مقاومت به شمار میآید. این کتاب، سفری عاطفی، تاریخی و شاعرانه به دنیای تبعید، جنگ و بازگشت است که تجارب انسانی را در مواجهه با چالشهای سیاسی و اجتماعی فلسطین به تصویر میکشد.
این اثر که برای نخستین بار در سال ۱۹۹۷ منتشر شد، روایتگر زندگی شخصی مرید برغوثی است؛ داستان یک فلسطینی تبعیدی که پس از سی سال به سرزمین مادری خود بازمیگردد. برغوثی در این کتاب، از جدایی اجباری از همسرش به دلایل سیاسی، تبعید از کرانه باختری در سال ۱۹۶۶ و بازگشت به رام الله سخن میگوید. اما این روایت شخصی در عین حال بازتابی از تاریخ پرتلاطم فلسطین و رنجهای مردمان آن است.
نثر شاعرانه و تأثیرگذار برغوثی خواننده را به عمق احساسات و افکار یک تبعیدی میبرد. او با توصیف صحنههایی همچون عبور از رود اردن و قدم گذاشتن به رام الله، رنجهای تبعید و امیدهای بازگشت را به زیبایی بیان میکند. ادوارد سعید، منتقد برجسته، در مقدمه این کتاب مینویسد: «برغوثی با شفافیتی بیمانند، گرداب احساسات و افکاری را که انسان در شرایط تبعید تجربه میکند، به تصویر کشیده است.»
کتاب بازگشت به رام الله که جایزه ادبی نجیب محفوظ را نیز از آن خود کرده، اثری فراتر از یک داستان شخصی است؛ این کتاب روایتی عمیق از تاریخ، فرهنگ و مقاومت فلسطین است. برای علاقهمندان به ادبیات مقاومت، تاریخ معاصر و داستانهای انسانی، این کتاب اثری بینظیر و تأملبرانگیز است.
کتاب بازگشت به رام الله را به علاقهمندان به ادبیات مقاومت، تاریخ معاصر فلسطین و داستانهایی با محوریت تبعید، جنگ و بازگشت پیشنهاد میکنم. این اثر برای کسانی که به روایتهای انسانی و شاعرانه درباره رنجها و امیدهای یک ملت علاقهمندند، بسیار مناسب است.
تقریباً هر روز در خیابانهای رام الله میگشتم در حقیقت میخواستم خاطرات گذشته را در آنجا بازیابی کنم. آیا خنده دار و عجیب نیست که وقتی به مکان جدیدی میرسیم که دارد لحظات جدید زندگی خود را سپری میکند در آن به دنبال چیزهای قدیمی میگردیم؟ شاید این مکان برای غریبه ها جدید است. شاید هم آنها با سبدی پر از تکه های خاطرات گذشته دور دنیا می چرخند. ممکن است
تکه ها از درون سبد بیرون بریزد؛ اما دست هرگز آن سبد را رها نخواهد کرد.
با خود می اندیشیدم آیا رهگذران مرا همچون غریبه ها می بینند و آیا چشم های گریزان آنها متوجه سبدی در دست من شده است. هر دوست و آشنایی که خبر ورودم را میشنید و به دیدنم می آمد مرا با خود برای دیدن قسمت های مختلف شهر میبرد و من با آنها صحبت میکردم به آنها گوش می دادم و چیزهایی می پرسیدم در ذهنم حقایق مفاهیم عبارات گفته های آنها و ترتیب وقوعشان قاتی شده بود. همه چیز با سرعتی دیوانه کننده اتفاق می افتاد. گویا می خواستم تمام رام الله را به یک باره به حافظه حواس پنج گانه ام بازگردانم.
و اکنون در لحظه نوشتن درباره آن روزها همه آن اتفاقات را بدون ترتیب به خاطر می آورم. ترتیب مهم نیست.
و حالا برای دیدن دیر غسانه آماده میشوم برای برگشتن به اولین خانه مان در آنجا و برای دیدن «دار رعد».
نظرات