کتاب الماس سیاه

کتاب الماس سیاه

4.2

خاطرات زندگی سیدمحمد ذوالفقاری در قلب آفریقا

مترجم:
عطیه حسینی
ناشر:
قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
%۱۰
۹۹,۰۰۰
تومان
رده سنی:
عمومی
قالب:
سفرنامه
نوع جلد:
شومیز
قطع کتاب:
رقعی
صفحات:
۲۴۰
وزن:
۲۶۰ گرم
شابک:
9786004415125

معرفی کتاب

کتاب «الماس سیاه» خاطرات حجت الاسلام سیدمحمد ذوالفقاری از تبلیغ در کشور کنگو یکی از کشورهای آفریقایی است. عطیه کشت کاران نویسنده این اثر تلاش کرده در قالبی مستندگونه و جذاب ماجراهایی که این روحانی در طول پنج سال حضور در کشور خارجی تجربه کرده است را به رشته تحریر درآورد. آقای ذوالفقاری که در حوزه علمیه قم چندین مقاله پیرامون اوضاع سیاسی و دینی کشورهای آفریقایی نوشته دعوت می‌گردد تا مدیریت یک دانشگاه اسلامی در قلب آفریقا را برعهده بگیرد. ایشان از هنگام ورود به این کشور با چالش‌ها و مشکلات مختلفی روبرو می‌گردد که در معیت این مسلمانان صاف و ساده تلاش می‌کند اندک اندک آن‌ها را برطرف سازد. او پس از فائق آمدن بر مشکلات ارتباطی و یادگیری زبان فرانسه همت می‌کند تا ساختمان کهنه دانشگاه را تجدید بنا کند و با عنایت اهل بیت این موضوع به شکل معجزه آسایی رقم می‌خورد. در ادامه او با ارتقای ظرفیت‌های دانشگاه و ایجاد ارتباط‌های مثبت و پایدار با مردم منطقه زمینه اقدامات پربرکتی را فراهم می‌سازد. با مطالعه این کتاب خواننده متوجه تقاضای فراوان مردم جهان برای کسب معارف زیبای دین اسلام می‌شود و درک می‌کند فقدان معنویت و ارتباط با معبود همان گمشده‌ای است که اگر مبلغان دینی در رساندنش به مردم تلاش نمایند مردمان بسیاری را از چشم انتظاری درخواهند آورد.

در ادامه برشی از این کتاب را می‌خوانید:

روز عید فطر بود در بالکن طبقه دوم ایستاده بودم و مردمی را که دسته دسته برای نماز عید فطر وارد محوطه دانشگاه می‌شدند می‌دیدم. اکثراً لباس نو به تن داشتند و برخی زیر لب ذکر می‌گفتند. ناگهان مصطفی را بین جمعیت شناختم همراه با خانم کوتاه قدی وارد شد. پیش خودم گفتم حتماً این همان هدیه‌ای است که قولش را داده بود چند دقیقه بعد بالا آمد، سلام کرد و عید را تبریک گفت تنها بود گفتم اجازه بده بعد از برپایی نماز عید صحبت کنیم. دانشگاه کمی خلوت‌تر شده بود که مصطفی در زد و وارد دفترم شد. گفت پاپا، کادویی را که گفته بودم آورده‌ام گفتم نکند آن خانمی که همراهت بود را می‌گویی؟! تأیید کرد. با خنده گفتم این دیگر چه کادویی است؟ لبخند زد و گفت: «ایشان مادرم هستند در ایام ماه مبارک در خدمت مادرم بودم و سعی کردم با حسن رفتارم مبلغ خوبی باشم و مادرم را به اسلام دعوت کنم. الآن برای تشرف به دین اسلام به دانشگاه آمده‌اند رو کردم به مادر مصطفی و گفتم: «چه نعمتی خدا نصیبتان کرده با چنین فرزندی برای چه می‌خواهید مسلمان شوید مادر؟ پاسخ داد یک ماهی که مصطفی پیش من بود متوجه شدم رفتارش به کلی تغییر کرده رفتار و گفتارش واقعاً متفاوت شده و اگر اسلام چیزی است که من در این یک ماه دیده ام، حقیقتاً مایلم مسلمان شوم.»

نظرات

جهت ثبت نظر لطفا وارد سایت شوید
این کتاب به درد کی می‌خوره؟
کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان
دسته‌بندی کتاب‌ها