آنگونه که محمدرضا سرشار در این اثر نوجوانانه مینویسد، «اصیل آباد» نام روستایی است که مردمانش در فصل کشت زمینها را شخم میزنند، و کودکانش در روزهای گرم تابستان تن خود را به آبهای زلال رودخانه پرآبش میسپارند.
عطر نان داغ، هوای دشت را تازه می کند زندگی، رنگی از سادگی و آرامش دارد اما روزی از روزها، پیلهوری به روستا پا میگذارد و باخود شهرفرنگی می آورد؛ پرزرق و برق و هیجان امامشکل از روزی شروع می شود که رویای شهر رنگی فرنگ، آرامش و اصالت ده ساده ما را میرباید.
در بخشی از این کتاب که توسط نشر سوره مهر برای نوجوانان به کتابرسان آمدهاست، میخوانیم:
((چند سالی به همین منوال گذشت. کمکم مردم به وضع موجود عادت میکردند. به تدریج باورشان میشد که سرنوشتشان همان است؛ و باید با آن بسازند و تحمل کنند. فراموش میکردند که چه گذشتۀ خوبی داشتهاند و قبل از آمدن پیلهور، چقدر خوشبخت و بانشاط بودهاند.))
دیدگاه خوانندگان
دیدگاه شما چیست ؟