کتاب «اصیل آباد» نوشته محمدرضا سرشار (رهگذر) داستان روستایی است که همه در آن شاد و خوش هستند. همه چیز در این روستا فراهم است و مردم در روستا از دسترنج خودشان نان میخورند. مراتع این روستا سرسبز است و دامها حسابی چاق و چله هستند. اوضاع بر وفق مراد است تا اینکه سروکله پیلهور پیدا میشود. مرد دوره گردی که با خودش شهر فرنگ دارد و آدمهای روستا را با تصاویر شهرهای دیگر مجذوب خودش کرده است. و این تازه اول ماجراهای اصیل آباد است. کم کم ذائقه فکری و فرهنگی مردم روستا تغییر میکند و آنها تمایل دارند روز به روز بیشتر شبیه آدمهای شهر باشند. در این میان تنها علی آقا،معلم روستا، و حاج ملا کسانی هستند که خطر را میبینند و تصمیم میگیرند در مقابل کارهای پلید پیله ور کاری انجام بدهند. این اثر یک قصه استعاری از تهاجم فرهنگی است که سالها است مساله یک فرهنگی کشور ما است و باعث شده صدمات جبران ناپذیری به ساحتهای مختلف فرهنگ و آئین ما زده شود. کودکان و نوجوانان با مطالعه این اثر از عوارض و آسیبهای ترسناک ورود فرهنگ اجنبی به کشور آگاه میگردند.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
مطمئن باشید که پیلهور دلش به حال ما نسوخته. منظور او فقط پر کردن خورجین خودش است. مگر ندیدید روزی که آمد فقط یک خورجین داشت و یک شهر فرنگ حالا که رفت خورجین و شهر فرنگش سر جای خودش است یک گاری پر از جنس هم همراه خودش برد. این فرش و جاجیم و چیزهای دیگری که برد فکر میکنید مال کیست؟ غیر از اینکه مال شما اصیل آبادی هاست؟ پیله ور در عوض بردن این چیزها چه چیز به شما داده؟ چه خدمتی به شما کرده؟ جز اینکه دارد زنها و بچهها و مردهای ما را سر به هوا و بیبند و بار میکند؟ چرا کمی فکر نمیکنید؟ هان...؟ چرا؟ بترسید از روزی که به خود بیایید و بخواهید اشتباهات امروزتان را جبران کنید اما دیر شده باشد.
نظرات