از خلبان آسمان شهرهای جنگی به مردمی که امروز او را روی ویلچر میبینند؛ چندین نامه اینجاست که شاید به آدرس شما پست نشده و به نام شما آغاز نشدهباشد، اما رضا امیرخانی از زبان «مرتضی» برای شما نوشتهاست که امروز این اثر متفاوت دفاعمقدس را در دست گرفتید. این کتاب کمحجم با جملاتی که متر شنیدهاید، حتی وقتی که زمان زیادی برای مطالعه ندارید، حال شمارا خوب خواهد کرد.
مثلا در بخشی از آن میخوانید:
((پدر از پشت بلندگو می گوید:« مسافران محترم توکل داشته باشید... هیچ مشکلی نداریم. هواپیما تحت کنترل بنده هست. محض اطمینان خاطرتان عرض میکنم که بنده استاد خلبان این هواپیما بوده ام...»
صدای لرزان عمو رحیم می گوید:« هنوز هم هستی...»
حتی من هم کمی ترسیده ام. در کابین باز شد... اِ ... کمک خلبان پدر بیرون آمد.. روی زمین افتاد.. این یکی حتا بهتر از عمو رحیم نقش بازی می کند...
عمو می گوید:« خب هرچه این سرگرد میزبان خورده بود، من هم خورده بودم دیگر ... حال من هم مثل اوست... »
یکی می گوید:« ای بابا ... حالا این بنده خدا بدون دو پا می تواند بنشیند؟؟...»))
نظرات