کتاب «آقامصطفی» نوشته محمدعلی جابری از مجموعه قهرمان من قصههای کوتاهی در مورد شهیدمصطفی صدرزاده است که رهبری ایشان را الگوی نسل جوان دانستند. مصطفی جوان دهه شصتی بود که فعالیت در خط انقلاب و رهبری اولویت اول زندگیاش بود. او در قالب بسیج و مسجد تلاش داشت تا نوجوانان شهرش را از آسیبهای اجتماعی و اخلاقی حفظ کند و با اجرای فعالیتهای مختلف روح و جسم آنها را پرورش دهد. شوق جهاد و مبارزه در راه حق باعث گشت تا به هر طریق که شده خود را به معرکه سوریه برساند و در آنجا به یکی از فرماندهان قابل لشکر فاطمیون تبدیل شود. او سرانجام در همین راه جانش را فدای حضرت زینب و مکتب اهل بیت (علیهم السلام) نمود. در این کتاب به همراه تصویرگریهای زیبا کودکان را با رفتار و اخلاق این شهید والامقام آشنا میگرداند. جوانی که تمام شور و شوق جوانی و زندگیاش را در راه دین و انقلاب خرج کرد و سرانجام به زیباترین شکل مزد کارهایش را گرفت.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
خادم حرم بطری را برایش پر از عطر حرم کرد به محل استراحتشان که برمیگشت چند بار سر بطری را باز کرد و آن را بویید از خوشحالی روی پایش بند نمیشد. بطری را گوشهای از اتاق مخفی کرد و رفت پیش بچه ها چند وقت بعد که خواست مرخصی برود آمد سراغ ،بطری همه جای اتاق را گشت اما اثری از آن نبود. در همان حال یکی از رزمنده ها وارد شد و وقتی فهمید مصطفی به دنبال بطری عطر میگردد جلو آمد و من من کنان گفت:«سید یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟» برای لحظه ای سرش را بلند کرد:«نه عزیز دلم بگو چی شده؟» رزمنده سرش را پایین انداخت و گفت:«چند روز پیش که اتاق شما رو نظافت میکردم بطری رو دیدم فکر کردم چای سرد شده است برای همین انداختمش تو سطل آشغال!» مصطفی خیلی خونسرد دست توی جیبش کرد مقداری پول درآورد و گفت: «بیا عزیزم اینم پاداش صداقتت.»
نظرات