کتاب آقای دکتر نوشتهی مهدی قربانی از مجموعه قهرمان من انتشارات کتابک، زندگینامهای داستانی و آموزنده از شهید مصطفی چمران را برای کودکان و نوجوانان روایت میکند. این کتاب در قالب ۲۰ داستان کوتاه، بخشهایی از زندگی این دانشمند، مبارز و قهرمان ملی را با زبانی ساده و شیرین به تصویر میکشد. داستانها از دوران کودکی چمران آغاز میشوند و به تلاشهای او در عرصههای علمی، فرهنگی و نظامی ادامه پیدا میکنند؛ از تحصیل در آمریکا تا حضورش در لبنان و دفاع مقدس در ایران.
شهید چمران، با وجود داشتن فرصتهای طلایی در خارج از کشور، مسیر سخت خدمت به مردم و وطن را انتخاب کرد. او نمونهای روشن از کسی است که علم و ایمان را در کنار هم به کار گرفت و برای دفاع از مظلومان، آسایش خود را کنار گذاشت. ویژگیهایی چون شجاعت، ایثار، اندیشهورزی، مهربانی و مسئولیتپذیری در شخصیت او به خوبی در این کتاب منعکس شدهاند.
کتاب «آقای دکتر» با تصویرگریهای جذاب و روایتهای تأثیرگذار، نهتنها یک داستانسرایی ساده نیست، بلکه پلی است برای پیوند نسل امروز با قهرمانان واقعی تاریخ معاصر ایران. این کتاب فرصتی است تا نوجوانان با الگویی واقعی و الهامبخش آشنا شوند؛ الگویی که نشان میدهد میتوان هم دانشمند بود، هم مبارز، و هم انسانی مهربان و فداکار.
کتاب «آقای دکتر» را به کودکان و نوجوانانی پیشنهاد میکنیم که به دنبال الگوهای واقعی و الهامبخش هستند، بهویژه آنهایی که به موضوعاتی مثل علم، ایثار، وطندوستی و مسئولیتپذیری علاقه دارند. این کتاب برای والدین و مربیانی که میخواهند چنین ارزشهایی را در نسل جدید تقویت کنند نیز گزینهای مناسب است.
مصطفی معاون نخست وزیر در امور انقلاب شد. چون در ایران جایی نداشت، شبها در همان دفتر کارش میخوابید. مدتی که گذشت غاده از لبنان به ایران آمد. قرار شد به دکتر و همسرش در کاخ نخست وزیری خانه بدهند چهار تا ساختمان آنجا بود کاخ همراهان کاخ قرمز کاخ سفید و یک ساختمان دو طبقه که زیر زمین داشت.
زیر زمین قابل استفاده نبود ولی مصطفی همان را برای زندگی انتخاب کرد. خودش و غاده زیر زمین را تمیز کردند اسباب و وسایلی هم نداشتند فقط آن قدری بود که بشود زندگی کرد. مصطفی و غاده در لبنان هم که بودند جز چند تکه خرت و پرت و وسایل شخصی چیز دیگری در خانه نداشتند. دکتر از خانه مجلل پدر غاده اکراه داشت. میگفت زینت خانه به رسم اسلام باید قرآن باشد نه چیز دیگر
مصطفی هیچ وقت دست از ساده زیستی نکشید حتی وقتی که وزیر دفاع شد. یکی از همکاران او در همان زیر زمین ساده نخست وزیری برای سحری مهمانشان بود. در خانه ی آقای وزیر چیزی جز نان و پنیر و هندوانه پیدا نشد همان را آوردند سر سفره و با هم خوردند.
نظرات