کتاب « آفتاب در محاق» برشهایی کوتاه از زندگی و زمانه امام کاظم (علیه السلام) که به قلم مرثا صامتی نوشته شده است. موسی بن جعفر (علیهما السلام) هفتمین امام شیعیان است که مدت 35 سال زعامت شیعیان را برعهده داشت و در نهایت در زندان دستگاه عباسی به جور شهید شد. ایشان پس از امام جعفر صادق در حالی به امامت نصب شدند که فرقههای بسیاری در آن دوره شکل گرفت و برخی معتقد به برادر مردهشان اسماعیل اقتدا کردند. ایشان اولین پایههای نظام وکالتی شیعه را بنا کردند و به شکلی تدریجی روند فقاهت و ارتباط با امام را تغییر دادند تا مردم آرام آرام برای دوران غیبت آماده گردند. خلفای عباسی برای کنترل ایشان و جلوگیری از فعالیتها متعدد علمی و سیاسی حضرت به مدت هفت سال در زندانهای محبوسشان گرداندند. در این کتاب داستانهایی مینیمال از زندگی ایشان انتخاب و تدوین شده تا دوستداران اهل بیت را با سیره عملی و کلامی ایشان آشنا سازد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
نشسته بودیم دورش برایمان حرف میزد. اسبش شروع کرد به شیهه کشیدن رفت کنارش شنیدم به اسب چیزی گفت و خندید افسارش را باز کرد دهانم باز مانده بود از تعجب. امام نگاهم کرد و گفت: «چرا تعجب کردهای؟ میخواست علف بخورد خسته شده بود بر میگردد. پرسیدم از کجا فهمیدید؟ خندید و گفت: خدا به داوود و خاندانش نعمتهای عجیبی داده بود؛ اما در برابر نعمتهایی که به محمد و خاندانش بخشید، هیچ است. زبان اسب را فهمیدن که چیزی نیست.
نظرات