نقد و بررسی کتاب قصه ننه علی

محسن ذوالفقاری
مدت مطالعه ۷ دقیقه
دسته بندی: معرفی کتاب
نقد و بررسی کتاب قصه ننه علی نقد و بررسی کتاب قصه ننه علی

«قصه ننه علی» را به مادران پیشنهاد ندهید!

حدود دو سال پیش در گعده‌ای که در فروشگاه به‌نشر تهران داشتم از آقا مرتضی اسدی نمای کلی از اوصاف خانم زهرا همایونی را برایمان باز کرد. در حال نگارشش بود و به‌خاطر حواشیِ قصه این سوژه بکر، جوشِ گیر و گورهای ممیزی‌ها و ارشاد را می‌زند. کمی هم نگران ناشرش بود. امسال که شنیدم نشر حماسه‌یاران (ناشر کتاب تنها گریه کن) کتاب قصه ننه علی را چاپ کرده است خیلی خوشحال شدم. وقت را تلف نکردم. حتی در این حد طاقت نیاوردم که به نویسنده بگویم برایم امضاء کند و بفرستد! اولین کتاب‌فروشی خریدم. شب که به خانه برگشتم. از فرط خستگی و مریضی در بستر افتادم. به قول معروف روبه‌قبله شدم. سرم از شدت درد در حال انفجار بود. وقتی بلند می‌شدم انگار یک توپ تنبل تو سرم قل می‌خورد. از مامانم خواستم کتاب «قصه ننه علی» را برایم بیا‌ورند. جواب دادند:

  • تو داری از حال میری حالا چه وقت کتاب خوندنه!
  • ‌ بیارید! دوای من کلمه و کاغذه! مخصوصا از این جنس!

دلم تاپ تاپ می‌زند برای زندگی مادران شهدا! مخصوصا اگر بفهمم کمی حاشیه‌دار است! یعنی در آن زندگی باشد! زندگی واقعیِ بدونِ روتوش و سانسور! مخصوص‌تر نویسنده‌اش رفیق هم باشد! نور علی نور است!

حریفم نشدند. برایم آوردند. چشم‌های دو برادرم داد می‌زدند: «این بشر بیشتر دیوانه است تا مریض!»

 در پیشگفتار نویسنده، خاطره آشنایی‌اش با ننه علی را می‌گوید که هم‌محله‌ای با هم درمی‌آیند و کلید اولین مصاحبه می‌خورد. در همان شروع کار راوی آب پاکی را روی آقامرتضیِ نویسنده می‌ریزد:

  • خیلیا به قصد نوشتن خاطرات بچه‌هام و ساختن فیلم پا گذاشتن به این خونه، اما رفتن و پشت سرشون رو هم نگاه نکردن. شما هم...

این نویسنده جوان هم اعتراف کرده است به خاطره این سوژه خاص مثل بقیه بی‌خیال شده است:

  • نباید این بخش جنگ را با صدای بلند فریاد زد. از قدیم گفته‌اند سری که درد نمی‌کند، دستمال نمی‌بندند! کلی سوژه و موضوع بی‌دردسر زمین مانده؛ یکی را انتخاب می‌کنم و بدون استرس می‌نویسم. رفتم و پشت سرم را هم نگاه نکردم.

همین ابتدای کتاب جذب شدم تا ادامه بدهم. فصل اول انگشت به دهان ماندم. تا حالا چنین مادر شهیدی نه دیده بودم نه شنیدم بودم و نه خوانده بودم! هاج و واج مانده بودم! مگه داریم؟ مگه میشه؟! جلوتر که رفتم درد و رنج روحی‌ام نیز به دردهای تنم اضافه شد. هی جلوتر می‌رفتم تا شاید قصه روحیه‌برانگیزتر و امیدوارکننده‌تر بشود اما نشد که نشد. به خودم که آمدم فهمیدم این خودش عین امید است، عین روحیه است، عین استقامت است. «آب در کوزه و ما تشنه لبان می‌گردیم.» به کلی نگاهم نسبت به کتاب عوض شد. کل خانواده با تعجب بهم نگاه می‌کنند. انگار یک خوره می‌دیدند که با چشم‌هایش کتاب را می‌جود. کل وجودشان علامت سؤال شده بود که این چه کتابی هست که حاضر نیست دست ازش بردارد! واقعا دوست نداشتم کنار بگذارمش. اما چه چاره کنم که برق‌ها خاموش شد و گوشی‌ام هم روی شارژ بود و از نورش نمی‌توانستم استفاده کنم. صبح سردردم آرام‌تر شده بود ولی گلودرد هنوز اذیتم می‌کرد. با معجون آبلیمو عسل صبحم را شروع کردم و باز «قصه ننه علی» در دستم جای گرفت. بی‌صبحانه و چایی تا قبل نماز ظهر کل کتاب را تمام کردم.

دوســت داریـد ایـن کتاب را داشته باشید؟
قصه ننه علی قصه ننه علی
مرتضی اسدی
%۱۰
۸۵,۵۰۰ تومان

خدا را صدهزار مرتبه شکر کردم که با ظهور چنین آثاری، خاطرات دفاع مقدس از روال‌های خشک و کلی‌گویی‌های مرسوم در حال خروج است و شاید شاهد انقلابی دیگر در عرصه ادبیات پایداری هستیم که نسل جوان سردمدار آن هستند. نسل که جنگ را ندیدند ولی می‌توانند برای جنگ قلم بزنند. برعکس کسانی که جنگ را دیدند ولی هنر بیان و روایت ندارند و فکر می‌کنند صرف تجربه زیسته کافی است و بدون هیچ علم و مطالعه و تمرینی خودشان را نویسنده می‌نامند!

بحث در مورد جنگی است که شاید در دل خانواده‌ها بیشتر ظهور و بروز داشته است. جنگی که شهرها و خانواده‌ها را بیشتر درگیر کرد ولی کسی از آن دم نزند و سال‌های سال مورد غفلت قرار گرفت و باز هم رهبری باید گوشزد می‌کردند تا اهالی فرهنگ و هنر به خودشان بیایند و ایده بگیرند. در همین سخنرانی اخیر حضرت آقا چندین و چندبار تاکید کردند زندگی‌نامه همسران و مادران شهدا را بخوانید. اگر نخواندید بخوانید. خود من دغدغه و تاکید رهبری را نسبت به خانواده شهدا متوجه نمی‌شدم. جمعه صبحی در دعای ندبه فاطمیون شرکت کردم. در آنجا راوی جوانی که خود مدافع حرم بود رویِ صحبتش متوجه پدر و مادر شهدا بود که بیشتر جمعیت دعای ندبه را هم ایشان تشکیل داده بودند. بعد از آن حمیدآقا صدوقی که خود از رزمندگان دفاع مقدس است از بین جمعیت بلند شد و شروع به خطابه کرد و گلِ کلامش این بود که پوز دشمن را رزمندگان به زمین نزدند بلکه مادران شهدا این کار را کردند. رزمنده در میدان عمل کاری نکرده است رسالت اصلی را آن مادر انجام داده است و دشمن هم از مادران شهدا شکست خورده و می‌خورد و از آن‌ها ترس و واهمه دارد. در دلم گفتم این حرف‌ها برای دل‌خوشی این جوان‌ازدست‌داده‌ها می‌زند. مخصوصا در این مکان که اکثرشان خانواده شهدای مظلوم مدافع حرم فاطمیون هستند. جرأت و جسارت این را نداشتم به زبان بیاورم و تو رویش بیاورم تا اینکه همان شب «قصه ننه علی» آمد جلوی دیدگانم تا همه بافته‌های ذهنی‌ام را پنبه کند. ذهنی که در سری پردرد قرار گرفته بود! «قصه ننه علی» فقط آمد بهم اثبات کند مادران شهدا برای فرزندانش حاضرند هر روز جانش به لب‌شان برسد ولی لب به شکایت باز نکنند. هر روز زخم زبان بشنوند ولی زبان به دهان بگیرند. هر روز خون‌دل بخورند ولی سفره دل‌شان را برای هرکسی و ناکسی باز نکنند. ننه علی قهرمان مهربان من است که قصه‌اش تا ابد برایم می‌ماند و قصه‌اش شاید شرح ماوقع ناگفته‌های جنگ است. دوست ندارم پیرنگ و تعلیق کتاب را اسپویل‌ کنم یا ایرانیزه‌اش لو بدهم اما فقط در همین حد بگویم که این اثر گوشه‌ای از واقعیت‌های جنگ را به ما نشان می‌دهد و این را به رخ ما می‌کشد که همه خانواده شهدا علیه‌السلام نیستند و بلکه بعضی‌هایشان ممکن است علیه اسلام هم باشند. لطفا خانواده محترم و معزز شهدا از این کلام من دلخور و دلگیر نشوند. این اثر را بخوانند تا متوجه منظورم بشوند. پیشنهاد می‌کنم این کتاب را به مادران پیشنهاد ندهید! خودتان اول بخوانید شاید با من هم‌عقیده شوید.