کتاب «شبی که زهر شد» داستانی برای نوجوانان به قلم معصومه یزدانی است که در آن با الهام از واقعیت شخصیتهای جذابی خلق کرده و به وسیله آنها مخاطب را به دل یک حادثه تاریخی بزرگ میبرد. او در ابتدای این کتاب اشاره میکند که از کودکی به شخصیت امام علی (علیه السلام) علاقهمند بوده و دوست داشته در رثای ایشان اثری خلق کند و سرانجام با نوشتن یا داستان بلند ادای دینی به ساحت اول مظلوم عالم نموده است. در این کتاب سه شخصیت نوجوان شاهد واقعه غم انگیز شهادت امیرمومنان هستند. حرب پسر یتیمی است که میخواهد برای دیدن مادرش به بصره برود و برای اینکه پولها ابن ملجم را بدزد وارد مسجد کوفه میشود و از نزدیک شاهد ضربت خوردن حضرت است. پس از آن با دختری به نام حلما همراه هستیم که پدرش در راه رسیدن به کوفه میمیرد و او به همراه مادرش زندگی سختی در کوفه دارد. او برای درخواست کمک به محضر خلیفه میرود اما درست همان شبی است که یتیمان با کاسه شیر بر در خانه حضرت ایستادهاند و او در آستانه شهادت است. جوان سوم سعد پسر ابن اثیر طبیبی است که برای معالجه حضرت به خانه ایشان میرود و این نوجوان نیز وقایع داخل خانه عصمت و طهارت در ان اوضاع را مشاهده میکند.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
زن از جلوی اتاق در بسته گوشه حیاط که میگذرد، یک لحظه مکث میکند و من میبینم که دستهایش میلرزد. زیر لب به شیطان لعنت میفرستد و بعد تند میرود سمت اجاقی که شیرها را میجوشانند. من هم جلوی اتاق مکث میکنم و نگاه میکنم مردی از پشت نردههای پنجره کوچک اتاق بیرون را نگاه میکند. قیافهاش شبیه دیوانهای است که در بصره بود و بچهها دنبالش میکردند چشمهایش سفید است و صورتش خاکستری با چشمهای ترسناکش نگاهم میکند میترسم و میدوم دنبال زن. زن کاسهها را توی دیگ روی اجاق میریزد و زیر لب دعا میخواند. کاسه شیر را از دستم میگیرد و میگوید دیشب مهمانم بود. شیر گذاشتم و نان و نمک گفت یکی را بردار. من شیر را برداشتم نمیدانستم امروز طبیب برای زهری که به جانش ریختهاند شیر طلب میکند.
نظرات