کتاب «گمشده مجنون» زندگینامه سردار شهید محمدرضا کارور است که مریم عباسی جعفری پس از ساعتها مصاحبه و سالها پژوهش درباره ناشناختهترین سردار نامآشنای لشکر27 محمدرسولالله(صلواتالله) در طی 8 سال دفاع مقدس، نگاشته است.
ادبیات حماسی، غرور آفرینترین بخش فرهنگ هر کشور است. روایت ایثارهای رزمندگانی که جان خود را برای دفاع از کشور بر کف دست گرفتهاند، قطعا از جذابترین فرم های روایت است. و حال آنکه این قهرمانان ملی، از دل جامعه و از میان مردم واقعی باشد و این حس غرور و شعف را بیشتر در مخاطب متبلور میسازد.
8 سال جنگ تحمیلی بر ایران اسلامیمان و دفاع جانانه مردم این مرز بوم، صحنهها و تصاویری شگفتانگیز را رقم زد. در آن تلاطم ایام، افرادی همچون گوهری میان صدف، درخشیدند و تا زمان هست، نام و یادشان بر صفحات تاریخ خواهد درخشید.
از جمله این افراد شهید بزرگوار محمدرضا کارور است. ایشان در سال 1336 در روستای درده از توابع فیروزکوه به دنیا آمد. پدر بزرگوارش از جمله قیام کنندگان سال 43 بر علیه رژیم طاغوت در ورامین و پیشوا بود. محمدرضا در کنار کار، درس خوانده بود و دیپلم ریاضی داست. در جریان انقلاب اسلامی نقش فعالانه داشت و در جنگ تحمیلی نیز در سپاه محمدرسولالله (صلواتالله) سمتهایی همچون فرماندهی گردان مقداد، مسئول طرح برنامهریزی تیپ 27 و فرمانده گردان مالک را عهدهدار بود.
سرنوشت شهید کارور نیز همچون عاشقان راه جهاد در کمال اخلاص در اسفند سال 62 در جریان عملیات خیبر به فیض شهادت نائل آمد. او نیز گمنامی و بیمزاری را آرزو میکرد و در نهایت پیکر مطهرش در جزیره مجنون در کنار همرزمانش باقی ماند و تا ابد جاویدالاثر شد و خانواده او در کنار تحمل شهادتش باید غم دوری از او را نیز حمل کنند. مادر این شهید عزیز، زینب خانم به همراه خانواده در جلسهای خصوصی در سال 98 به دیدار مقام معظم رهبری میروند و قلبشان را سراسر آرامش پر میکند.
کتاب گمشده مجنون در بیستمین دوره جایزه کتاب دفاع مقدس در بخش زندگینامه داستانی، جایزه تقدیری دریافت نموده است.
عرق سرد از سرو روی زینب جاری شده بود. به پهنای صورت اشک می ریخت و دیگر طاقت درد کشیدن نداشت زیر لب مدام ائمه را صدا می کرد. لحظه ای از هوش رفت.
با سر و صدای زنها ابوالقاسم نفهمید چطور پله ها را دو تا یکی رفت بالا از روی بالکنی که رو به حیاط بود شروع کرد با صدای بلند اذان گفتن همسایه ها با صدا آشنا بودند. می دانستند که طبق رسم درده، وقتی زنی بچه اش سخت به دنیا می آید کسی روی بلندی اذان می گوید. حالا همۀ ده دست به دعا شده بودند تا خدا به خاطر این دعای دسته جمعی، زن و بچه اش را نجات بدهد.
نظرات