محمدرضا شفیعی کدکنی در سال 1318چشم بر جهان گشود تا آثار نظری و انتقادی و ترجمههای روان و اشعار دلنشینش کام نسلهای بسیاری را شیرین کند.
ایشان که استاد زبان و ادبیات فارسی است، مجموعه سرودهایی از خویش برجای نهاده همچون:«درکوچه باغهای نشابور، بوی جوی مولیان، از بودن و سرودن، مثل درخت در شب باران ، هزاره دوم آهوی کوهی و...»
اما اگر شما تا کنون این ابیات را به رواق چشم نکشاندید، اینک در کتاب «گزینه اشعار شفیعی کدکنی» از نشر مروارید، جان بخشترین شان را بچشید و به بیاد بسپارید همچون بیتی که نگاشتهشده:
((گون از نسیم پرسید/ دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری/ز غبار این بیابان ؟
همه آرزویم اما/ چه کنم که بسته پایم/ به کجا چنین شتابان ؟
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر ! اما تو و دوستی خدا را/ چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران/ برسان سلام ما را))
نظرات