کتاب «گاف» اولین رمان منتشر شده از سارا گریانلو است. او با استفاده از تجربه زیستهاش به عنوان یک معلم و جهادگر ماجرایی تلخ و گزنده را به شکلی هنرمندانه روایت کرده است. در این داستان قصه معلمی را میخوانیم که از زندگی روتین کارمندی ناگهان میافتد وسط یک گروه جهادی که تلاش دارند به خانوادههای مستضعف و حاشیهنشین کمک کنند. این همراهی به خانم معلم نشان میدهد در همان شهری که زندگی میکند بعضی خانوادهها با مشکلات سخت و بزرگی دست و پنجه نرم میکنند و معضلات مثل فقر و اعتیاد چه بلایی بر سر زندگیشان آورده است. این اتفاقات باعث میشود تا قهرمان داستان تلاش کند حداقل یک زندگی را نجات دهد. این کتاب در چندین جشنواره مورد تقدیر قرار گرفته است.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
سروصداهای غیر طبیعی میشنوم. کمدهای چپه و یخچال قراضهای که وسط مغازه هستند، نمیگذارند بفهمم آن پشت چه خبر است؛ اما منشأ سروصداها پایین است. صدای کوبیده شدن چیزهایی فلزی شکستن و حالا جیغ. یک آن در مغازه پایین باز میشود و زنی با یک تیشرت یقه گشاد و شلوارک و موهای ژولیده و دستهای خونی میزند بیرون مردی پشت سرش عربده میکشد: «سگ پدر پتیاره» و دستش به لباس زن بند میشود؛ اما زن مثل ماهی از دستش لیز میخورد و جیغ زنان از پلهها میآید بالا. مرد دراز و لاغر است و زن ریزه میزه زن میدود سمت خیابان و مرد مثل یوزپلنگی که دنبال آهو بگذارد یک دست می اندازد پشت زن و بالاخره حجم قابل قبولی از لباس زن به دستش می آید و فلان و بهمانش مستهجنتر و ممیزیتر میشود و زن فقط گریه میکند و جیغ میزند. مرادی و ایمان و مرد جودوکار به فنا رفته میآیند دم در مغازه.
نظرات