وقتی از رهبران بزرگ تاریخ، فرماندهان نظامی و سیاستمداران اثرگذار یاد میشود، مردم عموماً آنها را با نبوغ استراتژیک یا استعدادهای ژنتیکیشان تصور میکنند. این باور به طور طبیعی در ضمیر ناخودآگاه جمعی ما انسانها وجود دارد؛ اما فقط یک افسانه است. اگر بخواهیم نظر همین بزرگان را بدانیم، تقریباً همۀ آنها روی این مسئله اتفاق نظر دارند: اینکه رهبرها با تلاش و تجربه رهبر میشوند، نه اینکه از ابتدا رهبر به دنیا آمده باشند! اما اگر این حقیقت دارد، یک فرد معمولی چطور میتواند تبدیل به یک رهبر واقعی بشود؟!
کتاب «کشف شمال حقیقی» برای باز کردن همین مسئله نوشته شده و دست روی یکی از نقاط پررنگ بحران دنیای مدرن میگذارد؛ نبود روحیۀ رهبری. از همین ابتدا بگوییم که این کتاب قرار نیست آمپول موفقیّت باشد و مثل کپسول لاغری شما در عرض یک ماه تبدیل به یک رهبر خوشاندام کند! پس اگر به دنبال راهحلهای یکشبه هستید، شاید بهتر باشد دربارۀ انتخاب خود کمی بیشتر فکر کنید. اتفاقاً برعکس، این کتاب دربارۀ دیدگاه و چشماندازی است که ریشه در باورهای کهن دارد و اصلاً با سبک زندگی عجولانۀ انسان مدرن سازگار نیست. کشف شمال حقیقی یعنی نگرش به درون، تعمّق در سکوت و خاموش کردن چراغهای پرنور، برای پیدا کردن ستارۀ قطبی. نویسندۀ این کتاب کارآموز مردی بود که چندین دهه از زندگی خود را صرف همگام کردن تفکر سنتی با نیازهای انسان مدرن کرد؛ سپس با الهام از نوشتههای او با کمکهای فراوان استاد، به سراغ نوشتن این کتاب رفت.
«بیل جورج» اندیشههای انقلابی دارد؛ بنابراین ابتدا تصویری را که رسانه از یک مدیر و رهبر موفق در ذهن ما ترسیم کرده، فرو میریزد تا به ما یاد بدهد که اتفاقاً این پیشرفت، در وهلۀ اوّل وابسته به رشد فردی شماست. ارزشهای درونی شما همان ستارۀ قطبی هستند که شما را در این شبِ تاریک، از میان این دریای طوفانی نجات خواهند داد؛ امّا این یک حقّه نیست. نویسنده به شما نکاتی را یاد میدهد تا با استفاده از آنها، ابتدا اصالت خود را بازیابی کنید. این شروع حرکت شما به سمت مسیر موفقیت واقعی است؛ راهی پرفراز و نشیب که در آن با واقعیات تلخ و شیرین زیادی مواجه میشوید، اما انگیزههای واقعیتان، شما را به سمت هدف و به تبع آن، دیگران به دنبال شما میکشاند.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
««اگر به دنیا اجازه دهید در شما تأثیر خواهد گذاشت. برای داشتن آن نوع زندگی که آرزویش را دارید، باید انتخابهای آگاهانهای انجام دهید.» - جان داناهو، مدیر عامل شرکت ایبِی
رهبران موفّق زندگیهای پیچیده و طاقتفرسایی دارند. با تشدید ارتباطات، سرعت کسبوکار نیز افزایش یافته است. بااینحال بسیاری از ما هنوز یاد نگرفتهایم با این واقعیت جدید چگونه کنار بیاییم. هیچوقت برای انجام دادن همۀ کارهایی که دلتان میخواهد زمان کافی نخواهید داشت؛ زیرا دنیای پیرامونتان روزبهروز تقاضای بیشتری از زمانتان را خواهد داشت. همچنین هیچگاه نمیتوانید تعادل کاملی میان تمام جوانب زندگیتان -مسیر شغلی، خانواده، دوستان، جامعه و زندگی شخصی- به دست آورید. پس به ناچار باید بعضی را انتخاب و بعضی دیگر را قربانی کنید. نحوۀ انجام دادن این کار است که مشخص میکند زندگیتان تا چه اندازه برایتان رضایتبخش خواهد بود. رهبران اصیل همواره به اهمیت پایبندی به بنیانها آگاهاند. بنابراین در دوران اوج زندگی از اینکه بیش از حد مغرور شوند اجتناب میکنند و زمانی که در دوران افول به سر میبرند، فراموش نمیکنند که چه کسی هستند. گذران وقت با خانواده و دوستان صمیمی، انجام دادن فعالیتهای ورزشی و تمرینات معنوی، خدمت به جامعه و بازگشت به محلّی که در آن بزرگ شدهاند، همگی به رهبران کمک میکنند که به بنیانهایشان پایبند بمانند.
این پایبندی نقشی اساسی در کاراییشان به منزلۀ رهبر ایفا میکند؛ زیرا آنها را قادر میسازد تا اصالتشان را حفظ کنند. رهبران اصیل برای اینکه اجازه ندهند تعهّدات بیشمار کاری بر زندگیشان مسلط شود، باید اولویت را به خانوادههایشان بدهند و از زندگی شخصیشان مراقبت کنند. این مراقبتها شامل توجه به سلامتی، سرگرمی و تفریح، حفظ معنویات و دروننگری است. هیچ راهحل سادهای برای حل این مسئله وجود ندارد، اما غفلت از یکپارچهسازی جنبههای زندگی ممکن است شما را از مسیر منحرف کند. برای پیشبرد زندگی یکپارچه باید عناصر اصلی زندگی شخصی و حرفهایتان را که شامل کار، خانواده، اجتماع و دوستان میشود ،یکجا جمع کنید تا بتوانید در تمام محیطها فرد یکسانی باشید. در خصوص رهبران اصیل، صادق بودن با خود -یعنی یکسان بودن شخصیتی که در خانه و محل کار دارند- آزمونی همیشگی است. بااینحال رضایتمندی شخصی برایشان عالیترین پاداش محسوب میشود. انجام دادن این کار شما را به رهبری اثرگذارتر در تمامی جوانب زندگیتان تبدیل میکند.»
نظرات