کتاب «پروندگان اروند» ماجرای سه رزمنده جوان است که در نزدیکی رود اروند تصمیم دارند پرنده شکار کنند. آنها که از اقامت طولانی مدت در منطقه و عملیات نکردن خسته شدند میخواهند در آب و هوای خوش بهاری تفریحی بکنند به همین خاطر اسلحههایشان را برمیدارند و به سمت دسته پرنده زیبایی میروند که در همان نزدیکی حضور دارند. اما زمانی که میخواهند تصمیمشان را عملی کنند اتفاقی رخ میدهد که انتظارش را نداشتهاند. این داستان برای کودکان کلاس پنجم و ششم نوشته شده است و میخواهد به آنها بگوید رزمندگان ایرانی جنگ طلب نبودند بلکه برای صلح اسلحه به دست گرفته بودند و آرزویشان آزادی و صلح برای همه مردم دنیا بوده است.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
بچهها از میان خرابهها گذشتند و خودشان را پشت دیوار مدرسه رساندند و نشستند چند هفته بیشتر از استقرار نیروها در کنار اروند نمیگذشت. روزها عراقیها با گلولههای سنگین پراکنده که زیاد هم دقیق نبودند اطراف را گلوله باران میکردند. سعید، آر پی جی را حمل میکرد و محسن با اندام ریز نقش و پر جنب و جوش سه موشک را توی کوله پشتی روی سینه اش فشار میداد از فکر رویارویی مستقیم با دشمن دل توی دلش نبود. دلش میخواست چشم در چشم با آنها بجنگد. آتش دشمن هر لحظه شدیدتر میشد و فاصله انفجارها نزدیک و نزدیکتر. فیاضیه در دید دیدهبانهای عراقی بود و حاج محمود بارها گفته بود که آنجا خیلی خطرناک است. سنگرهای عراقی ساحل رود در دسترس بودند و میشد آنها را به راحتی دید. روی دیوار سالن مدرسه عکس شاگرد اولها ردیف بود انگار بچههای توی عکس سه رزمنده را نگاه میکردند. آنها مدتی به قابها چشم دوختند یاد خاطرات خوب مدرسه در دلشان مرور شد.
نظرات