خسروباباخانی در کتاب «ویولونزن روی پل» روایت تحولی را مینگارد که روح نویسنده را از ظلمت به سوی نور کشانده است.
افراد مبتلا به اعتیاد، گاهی با خود فکر میکنند که میمیرند، اما امکان ترک کردن ندارند اما ویولون زن روی پل حرف دیگری دارد.
اعتیاد اتفاقی است که میتواند برای هر انسانی بیافتد برای همین نگارنده این اثر از نشر جام جم، ماجرای نجات خود از این مهلکه را در ۱۶ فصل مینگارد و این امر باعث چند رشد اجتماعی موثر میشود: اول آنکه نگاه خوانندگان را به افراد گرفتار شده در این گرداب تغییر میکند، از سوی دیگر در شانزده فصل تحولآمیز با نامهای خستگی تا کتاب امید تولدی دوباره برای کسانی که میخواهند از دام اعتیاد نجات یابند، مهیا میشود.
((زنگ زد. همیشه با جمله «دور سرت بگردم» شروع میکرد. بعد میگفت: «خاک پاتم»، بعد میگفت: «دردت به قلبم» و چنان با خلوص میگفت و صمیمانه، که من را به رعشه میانداخت از فرط شکر و شوق.
گفتم: کجا بودی پسر خوب؟
ابراهیم گفت: گوشیام را زدند. همه شماره تلفنها پرید. آمدم شعبه ، دیدم جایتان را تغییر دادهاید. بعد هم رفتم سوئد دیگر.
با اصرار والتماس نهاردعوتمان کرد، من وطاووس را. گفت: همسرم نگار هم میآید. گفت: میرویم دربند. همان پایین یک تخت میگیریم و حرف میزنیم.
گفتم: ما سه نفرهستیم.
گفت: دور سرت بگردم، بگو صد نفر گفتم: دکتر میرلوحی هم هستند.))
نظرات