همۀ ما از دوران کودکی دوست داشتیم بدانیم چه کاری برای ما بهتر است و چطور میتوانیم مثل آدم بزرگها از همهچیز مطمئن باشیم. شاید در آن دوران اگر کلمۀ «گفتگوی درونی» را میشنیدیم نمیتوانستیم معنی خاصی از آن در ذهنمان بسازیم؛ اما هیچکدام از ما نبودیم که حتی یک روز آن را عملاً در زندگیمان بهکار نگیریم. گفتگوی درونی یعنی همان حرفهای نامرئی و بیصدایی که از همان بچگی تا همین امروز در ذهن ما حضور دارند و بیشتر از هر مکالمۀ دیگری بر افکار و احساسات و تصمیمات ما تأثیر مستقیم دارند. کتاب «وراجی» دقیقاً دست روی همین دست گفتگوها میگذارد و برای حل کردن آنها قدم برمیدارد؛ یا به قول نویسنده: «صداهایی که در سرمان میپیچند و راه و روش مهار آنها». نویسندۀ این کتاب یک پژوهشگر روانشناسی است که از ابتدا هدف حرفهای کارش را، رسیدن به نتیجهای واقعی دربارۀ این افکار و گفتگوها قرار داده و حالا این کتاب، حاصل سالها تحقیق و بررسی او در آزمایشگاه احساس و کنترل نفس او است. وراجی یعنی همین حرفها که بعضی وقتها کمک هم میکنند، اما معمولاً مایۀ دردسر هستند و روان ما را با حرکتهای اضافی و دور زدن بیهوده، خسته و فرسوده میکنند. در این کتاب از سوالهای اساسی شروع میکنیم و با مثالهای مختلف نویسنده، احساس میکنیم ما در مواجهه با این چالش ترسناک تنها نیستیم. بعد نویسنده ذرهذره با کشفیات علمی خودش ما را شگفتزده میکند و با شناختن ابعاد تازهای از ذهن و روانمان، سعی میکنیم با او دوست شویم.
در ادامه برشی از این کتاب را باهم میخوانیم:
«وقتی بر جنبۀ منفی تجربۀ خود تمرکز میکنیم فکری منفی درمورد آن تجربه در ذهنمان فعال میشود. این فکر باعث فعال شدن یک فکر منفی دیگر میشود بعد یک فکر دیگر و همینطور فکرهای بیشتر و بیشتر. این قطعات دومینو همچنان به یکدیگر برخورد میکنند، آن هم در بازیای که به طور بالقوه میتواند بینهایت قطعه داشته باشد. علتش این است که خاطرات بهجامانده از تجربیات هیجانیمان تحت فرمان اصول تداعیگرایی هستند، بدین معنی که ذهن ما مفاهیم مربوط به هم را به یکدیگر ربط میدهد. برای روشن شدن موضوع یک لحظه گربهای را مجسم کنید. وقتی کلمۀ «گربه» را میخوانید، احتمالاً به یاد گربههایی میافتید که میشناسید یا دیدهاید، یا در واقع تصویرشان را در ذهنتان ساختهاید. اما شما تصورها و تصویرهایی از صدای خُرخُر، موی گربه و اگر مثل من آلرژی داشته باشید، عطسههای پیدرپی را هم در ذهن دارید؛ حالا تصور کنید که این دومینوی عصبی تداعیگرا پا به قلمروی حرف زدن از هیجاناتمان با دیگران بگذارد. این یعنی وقتی دوستان و عزیرانمان از ما میخواهند مشکل خود را مفصل برایشان تعریف کنیم، افکار و باورها و تجربیات منفی مرتبط با آن هم در ذهنمان جوانه میزنند و داغ دلمان را تازه میکنند.»
نظرات