کتاب «نمازهای یواشکی» از مجموعه قصه های آن مرد بزرگ چند داستان زیبا برگرفته از زندگی رهبر بزرگ انقلاب امام خمینی (ره) است. این قصه ها با لحنی کودکانه و به شکلی کوتاه نوشته شده و تلاش دارد تا نسل نونهالی که چندین دهه با امام فاصله دارند را با اخلاق و سیره ایشان آشنا سازد. علی باباجانی نویسنده باسابقه کودک و نوجوان با پژوهش در سیره و سبک زندگی امام خمینی نکات مهمی را انتخاب کرده که اخلاق زیبا و شایسته ایشان به عنوان یک مسلمان نمونه را بازتاب میدهد. مردی که حاضر نیست به هیچ عنوان حقوق دیگر انسانها را ضایع سازد و با وجود جایگاه مهم علمی و سیاسی که دارد همچنان اخلاق متواضعانه و ساده زیستانه را در خود حفظ نموده است.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
امام خمینی با پسرش آقا مصطفی میخواستند جایی بروند. از خانه بیرون آمدند و پیاده به راه افتادند. آنها توی شهر همدان بودند. هوا خوب بود و آنها همانطور که راه میرفتند با هم حرف میزدند. هنوز انقلاب نشده بود و در ایران شاه حکومت میکرد. مردم که از کنار امام رد میشدند به او سلام میکردند و امام با مهربانی جواب آنها را میداد. تا این که به یک پارک رسیدند نسیم خنکی از پارک میآمد. همه جای پارک سبز بود آنها میخواستند بروند آن طرف پارک. اما همه جای پارک چمن بود امام وقتی چمن را دید دیگر توی پارک نرفت از کنار پارک با پسرش به راه افتاد. راه زیادی بود ولی باید میرفتند بعضیها بدون آن که فکر بکنند پا روی چمن میگذاشتند و همین طور می رفتند؛ اما امام این کار را نکرد و از جادهی کنار پارک رفت. سید مصطفی، پسر امام همهاش به این فکر بود که چرا از توی پارک نرفتند. از پارک که دور شدند امام به آقا مصطفی گفت: «ما شاه را قبول نداریم؛ اما این چمنها با پول مردم درست شده و من پا روی آن نمیگذارم.»
نظرات