کتاب موسیقی سکوت به قلم پری آخته خاطرات شهید مدافع حرم، هاشم دهقانینیا، را روایت میکند. نسیم سلطانی و هاشم دهقانینیا از یک سیزده به در گرم و نگاههایی که از پس پرده حیا تنها چند ثانیه به هم گره میخوردند، شروع کردند. حکایت نسب فامیلیشان آنها را آشنای هم کرده بود، اما فاصلهها را کم، نه. دو سه ازدواج فامیلی گذشته که چندان شیرین رقم نخورده بود بهانه شده بود برای پدر و مادر نسیم. ولی دختری به نام نسیم که تا پیش از این با مادرش مخالفت نکرده بود و به چشمانش پدرش هم نگاه نکرده بود این بار موفق شد. عشق راه خودش را بلد است.
جلسه خواستگاری برگزار شد.
-سال 1386 استخدام سپاه شدم و پاسدارم. زینت زن حجابشه. میخوام تو چادری باشی.
-من برای مدرسه هم چادر میپوشم.
روز میلاد امام علی (ع) آغاز شد، عشقی که عاقلانه شکل گرفت. همه چی خوش و خرم بود. اما ماموریت و درد دوری و شاعرانگی نسیم، ترکیب موفقی شد که گریه نسیم را به جان کاغذ مینشاند. اما ماموریتهای چند روزه در ایران کجا و ماموریت سوریه در برابر داعش کجا؟
-ای خدا هاشم رو برام از غیب بفرست. یا حداقل از غیب یه خبری چیزی تا از بلاتکلیفی خلاص شم
داستان اندک اندک رنگ و بوی شهادت میگیرد و میرسد به عکس دو پسر کوچک هاشم در کنار مزارش که رویش نوشته بود:
«فدایی زینب»
با این ستارهها، میتوان راه را پیدا کرد. راه و رسم زندگی تا مرگ تاجرانه با خدا را باید از شهدا آموخت. باید از آنها الگو بگیریم تا قیمتی شویم.
به عاشقان زندگیهای عاشقانه ولی واقعی، دوستداران سیره شهدا، طالبان درک تاریخ جبهه مقاومت و همسرانی که میخواهند همسرانگی را بهتر بیاموزند.
فقط برای حسام و شهنام غذا می پزم که سیرشان کنم خودم یک تکه دو تکه بر می دارم که معده درد نگیرم. بدون هاشم نمیتوانم سر سفره بنشینم. نمی توانم غذا بخورم. بهار است. همه گلهایی را که زمان نامزدی و بعد از ازدواج برایم گرفته بود را خشک کردهام. هر شب همه را توی اتاق پهن میکنم و تا صبح همه پیامکهای مان را میخوانم.
نظرات