داستان کتاب «ماه بر فراز مانیفست» در دو زمان مختلف روایت میشود و از زبان دو راوی. راوی اول قهرمان اصلی داستان آبیلین است و ماجرا از زبان او یعنی اول شخص مفرد روایت میشود و راوی دوم یکی از شخصیتهای داستان است که از زبان سوم شخص گذشتهی شهر را روایت میکند. زمان روایت داستان اصلی سال ۱۹۳۶ و زمان روایت داستانهای فرعی و گذشتهی شهر، سال ۱۹۱۸ است. نویسنده با نگاهی به تاریخ آمریکا داستان ماه بر فراز مانیفست را نوشته و تلاش کرده حوادث کتاب به واقعیتهای تاریخی نزدیک باشد. اشاره به جنگ جهانی اول، شیوع آنفولانزا، مرگ و میر جمعی، خشکسالی در بعضی ایالتهای آمریکا و رکود اقتصادی دهه ی ۱۹۳۰ از جمله نکاتی است که نویسنده در قالب داستان بیان کرده است. داستان رمزآلود و پر معماست. معمای کشف آدمها، همان معمایی که آبیلین تاکر درگیر آن است و مخاطب داستان را هم درگیر آن میکند. نویسنده با شگرد تعلیق و داستان گویی به شیوهی سنتی، همان گونه که بارها در کتاب تکرار میکند و میگوید هر داستانی ابتدا میانه و پایان دارد به روایت داستان ماه بر فراز مانیفست میپردازد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
ناگهان متوجه شدم بی حرکت نشستهام و با تمام وجود حرفهای آنها را گوش میکنم. خانم داوکینز دستمال تورش را تا کرد و روی دامنش گذاشت. آقای کوپر صاحب آرایشگاه مردانه دستی به سبیل نازکش کشید. درست به همان شکل که دوشیزه سادی در مورد پدرش آقای کوفر تشریح کرده بود. جالب بود. انگار صحنههای مختلف داستانهای دوشیزه سادی را میدیدم هیچ چیز تغییر نکرده بود اما به دلایلی آن قصهها غمگینم کردند حتی بیشتر از غمگین بودنشان عذابم میدادند. عذاب میکشیدم، چون هر کسی در آن شهر قصهای داشت. هر کسی بخشی از تاریخ شهر بود. ولی هیچ کس از پدرم حرفی نزد.
نظرات