زیدی اسمیت رمان نویس، داستان کوتاه نویس و جستارنویس بریتانیایی است که با اولین رمان خود را در جهان ادبیات مطرح نمود و جوایز معتبری کسب کرد. او فرزند مادری جامائیکایی و پدری انگلیسی است و مسئله نژاد و فرهنگ تبعیض نژادی از مهمترین دغدغههای ذهنی او بوده است. او از 25 سالگی به شکل مداوم در حال نوشتن بوده و پنج رمان و دو مجموعه جستار حاصل فعالیت ادبی او است. کتاب «ماجرا فقط این نبود» برگزیده شش جستار ادبی از این بانوی نویسنده است. محوریت تمامی این جستارهای ادبی یک زن نویسنده است که تلاش کرده در قالب این جستارها به پاسخی برای دغدغههای شخصی خود برسد و نتیجه این واکاویهای درونی را با مردم جهان به اشتراک بگذارد. جستارهای این مجموعه تلفیقی است از آنچه زیدی اسمیت در جهان ادبی تجربه کرده و تلاش نموده آنها را با دیگر هم صنفهای خود به اشتراک بگذارد و آنچه به عنوان یک مادر، همسر یا خواهر در جهان واقعی به درکش نائل شده و حالا میخواهد در ساختار کلمات فهمش را با خوانندگان در میان بگذارد. به عنوان نمونه او در جستار آن احساس چموش سعی نموده آنچه در طول نوشتن رمان تجربه کرده را با نویسندگان تازه کار و خوانندگان علاقهمندش به اشتراک بگذارد و نشان دهد خلق ادبی چه تاثیراتی بر نویسنده میگذارد و نویسنده چگونه با تاثیر از جهان پیرامون جملات را بر کاغذ جاری میکند.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
خُرد مدیر بودن یک مزیت بزرگ بر کلان برنامه ریز بودن دارد؛ آخرین روز رمانتان واقعاً آخرین روزش است. اگر همان طور که پیش میروید ویرایش کنید دیگر پیش نویس اول دوم و سومی در کار نخواهد بود. فقط یک پیش نویس وجود دارد که وقتی تمام شود تمام شده کی میتواند نکته ی بدی درباره ی آخرین روز یک رمان بگوید؟ چنان شادمانیای در آن هست که صفتی برایش پیدا نمیکنم. گاهی فکر میکنم بهترین دلیل برای رمان نویسی تجربهی آن چهار ساعت و نیم بعد از نوشتن آخرین کلمه است. آخرین باری که برایم اتفاق افتاد، یک بطری نوشیدنی اعلای فرانسوی را که برای چنین مواقعی نگه داشته بودم از کمد بیرون آوردم و به افتخار خودم بازش کردم. همان جور ایستاده و بطری در دست نوشیدم. بعدش رفتم حیاط پشتی، مدتها روی سنگ فرش دراز کشیدم و گریه کردم. اواخر پاییز و هوا آفتابی و همه جا پر از سیبهای ترشیدهی بدبو.
نظرات