کتاب «قهرمانان کوچک» نوشته سیده زهرا طباطبایی داستان دو کودک فلسطینی است. حمود در هنگام تنشها و درگیریهای رخ داده میان فلسطینیان و اشغالگران اسرائیلی از خواب بیدار میشود. پایش میسوزد و از آن خون به بیرون میریزد. او به دنبال مادر و برادرش میگردد و در همین حین صدای گلوله و انفجار از شهر به گوش میرسد. او به سختی خود را به چفیه مادر میرساند. داخلش دو تیرکمان مییابد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
دلش کمی آرام گرفت. گوشه لبش سمت بالا چرخید غم از صورتش پرید. حمود کشان کشان از کنار خرده شیشهها گذشت خودش را به کمد مامان رساند. گوشه چفیه را کشید زورش به چفیه نرسید. آهسته گفت چرا اینقدر سنگین است؟ در کمد را باز کرد بوی عطر مامان آمد خوب بو کشید و آرامتر شد. حمود گره چفیه را باز کرد. یک مشت سنگ و دوتا تیرکمان توی چفیه بود تیرکمانها بوی زیتون میداد مامان آنها را با شاخههای شکسته درخت زیتون درست کرده بود. زیر تیرکمانها یک کاغذ بود. مامان توی کاغذ نوشته بود: «برای رحمان برای حمود برای آزادی» حمود چندبار دست خط مامان را خواند.
نظرات