جلد هشتم از مجموعه هشت جلدی قصههای شیرین دلستان و گلستان با عنوان یاقوت گمشده کودکان و نوجوانان را به روزگار کهن ایران میبرد و در میانه افسانهها و داستانسراییهای گذشتگان لذتی چشیدنی را تصویر میکند. دلستان روستایی است در پای «بلند کوه» که مردمان با صفایش از خاک خوب سرزمینشان کوزه میسازند. آوازه کوزههایشان دروازههای هفت شهر را پشت سر گذاشته و روزی بسیاری را برای آنها به ارمغان آوردهاست. مردم گلستان هم از نعمتهای پشت «بلند کوه» روزی میخورند. از آب چشمههای روستای گلستان گلهایی میروید که به خوبی مردمانش. غصهها و قصههای مردم دلستان و گلستان شنیدن دارد.
هر جلد این مجموعه از چند داستان کوتاه تشکیل شدهاست که با تصویرگری ساده و جذابی سعی در انتقال یک مفهوم اخلاقی، تربیتی یا معنوی دارد. اگرچه این داستانها برگرفته از اساطیر و داستانهای کهن مشرق زمین هستند، اما صرفا بازنویسی اثار گذشتگان نمیباشند. به علاوه کوتاه بودن داستانها مطالعه آنها را برای نوجوان ساده میکند.
داستانخوانی فوایدی بسیاری برای کودکان و نوجوانان دارد. مثل: تقویت قدرت بیان عواطف و احساسات، تحریک قوه خلاقیت، تقویت اعتماد به نفس و . . . . جدای از این موارد داستانهای دلستان و گلستان حامل فرهنگ ایرانی-اسلامی هستند که در بستر کلمات بر ذهن خواننده حک میشوند.
این مجموعه انتخاب درستی برای پر کردن اوقات فراغت کودکان و نوجوانان است. همچنین در جمعخوانی و اجرای نمایشها میتوان از این مجموعه بهره برد.
رضا با سختی دست در جیب کرد و پولی را که برای آن نقشه کشیدهبود به آنها پس داد. به لحظههایی فکر کرد که امروز بیش تر از هر روز دیگری برای مشتریها از ظرفها و کیفیت آنها تعریف کرد و هر چه میتوانست زبان ریخت اما حتی یک نفر هم چیزی نخرید. به لحظهای فکر کرد که ظرفها را در کوله میگذاشت تا برگردد اما کوله هم انگار نمیخواست ظرفها را در دل خود بگیرد و به لحظهای فکر کرد که ترسید تعارف محکمتری به امین بزند، مبادا چیزی در خانه نداشته باشند. کم کم به خود آمد و صدای امین را شنید که میگفت: «خدا» وقتی بخواهد بدهد از جایی میدهد که فکرش را هم نمیکنی.
نظرات