کتاب «فقط بیا» داستانهای کوتاه و حقیقی زندگی فرزندانشهدا، جوانان و نوجوانان زمان دفاع مقدس است که با قلم دلنشین فاطمه دانشور جلیل به چاپ رسیدهاست.
هدف از نگارش این اثر در انتشارات شهید کاظمی، هرگز انتقال درد رنج و اندوه به مخاطبان نیست بلکه با مرور خاطرات کسانی که دردهای بزرگتر از سنشان را در اسارت و جانبازی درک کردند، و طعم از دستدادن را بسبار زود چشیدند، اما به مفهوم والای ایثار دست یافتند و آرامشی از جنس رحمت الهی را یافتند.
مثلا در یکی از ۱۲ داستان کوتاه کتاب میخوانید:
((با همان افکار کودکانهام سعی میکردم به مادر بقبولانم که هرچه باشد و هر کاری کند، باز هم نمیتواند یک مرد باشد. او یک زن است. او یک مادر است. هر چند مادر نمونهای است؛ اما من بابا میخواستم. دنبال چیزی میگشتم که پدر لیلا داشته باشد و مادر من نداشته باشد، برای همین گفتم: آهان... اصلاً میدونی چیه؟ بابای لیلا ریش داره. سیبیل داره. شما که نداری! تازه بابای لیلا اینقدر زورش زیاده، اینقدر زور داره که لیلا رو بلند میکنه و لیلا میتونه دستش رو به سقف بزنه. مادرم مرا از آغوشش به زمین گذاشت و به اتاقش رفت و بعد از چند لحظه برگشت. با دیدن صورتش، کلی خندیدم. او درحالیکه صدایش را کُلفت و مردانه میکرد، گفت: اینهم ریش و سیبیل! حالا بیا بغلم تا بلندت کنم و دستت رو بزنی به سقف. بعد مرا روی شانههایش گذاشت. دستم را گرفت. آرام روی شانههای نحیفش ایستادم و توانستم دستم را به سقف بزنم. مادر بزرگم که شاهد ماجرا بود و دید مادرم با مدادِچشم، برای خودش ریش و سبیل کشیده، طاقت نیاورد و با صدای بلند، شروع به گریه کرد و گفت: «خدا روح پدر شهیدت رو شاد کنه».))
نظرات