روایتی مستند از یک شهید
کتاب فرمانده لالهها روایت مستندی از زندگی سردار شهید پرویز محبی فرمانده سپاه ماسال و چوکا اثر جواد کلاته عربی به تحلیل و بررسی زندگی و زمانه پرویز محبی پرداخته و از گفتههای شاهدان عینی و دستنوشتههای شهید استفاده کرده و سعی دارد تصاویری واقعی از زندگی این شخصیت مهم را ترسیم کند. یکی از شخصیتهای مهم در این کتاب، حسن ماسالی است که چهرهای بسیار مهم در دوران ابتدایی انقلاب در ایران بود. او یکی از مبارزان ضد انقلابِ سازمان دانشجویان چپ بود. در کتاب فرمانده لالهها، نویسنده از خاطرات مشترک مصاحبهشوندهها با پرویز و بخشهایی از تاریخ سیاسی، اجتماعی شهر ماسال و بعضی شهرهای استان گیلان استفاده کرده است. همچنین، بخش کاملی از کتاب براساس اطلاعات دفترچه یادداشت شخصی شهید شکل گرفته است.
"پرویز بچۀ خوب و ساکتی بود و شیطنت خاصی نداشت. فقط عاشق دوچرخهسواری بود. هفت ساله بود که پدرم برایش دوچرخه خرید. با سن کَمش خیلی نترس بود. با دوچرخه میرفت اطراف ماسال. یکبار دیدیم، نیست. تمام شهر را دنبالش گشتیم، بعد متوجه شدیم که با دوچرخه تا طاهرگوراب۱۰ رفته است. یکی از آشناهای پدرم او را میشناسد و با ماشینش به خانه میآورد اولینباری که کار کرد، تعطیلات تابستانیِ کلاس سوم ابتدایی بود. جلوی حمامشان یک جعبه گذاشت با چند تا واکس و فرچه. برای مشتریهایی که حمام میآمدند، واکس میزد و یکی دو ریال میگرفت. گاهی هم برای پدر در حمام کار میکرد؛ یا پشت صندوق مینشست، یا به آتشگاه سر میزد. حمام با هیزم کار میکرد. آنها از جنگل با ماشین خودشان هیزم میآوردند. پشت حمام، یک محوطۀ ۱۰۰۰ متری داشتند که پر از هیزم بود. کارگر هیزم را میریخت توی آتشگاه و بچهها، دریچه و درجۀ کوره را تنظیم میکردند. هر روز، سه مرحله هیزم میریختند توی آتشگاه؛ صبح، ظهر و شب. آنجا تنها حمام ماسال بود و همیشه شلوغ." آنچه خواندید گزیده ای از این کتاب بود.
نظرات