کتاب «فرمانده جدید» نهمین جلد از مجموعه قصه فرماندهان است که به زندگی و رشادتهای حاج احمد متوسلیان میپردازد. او یکی از فرماندهان کاریزماتیک و دلاور جنگ بود که در جریان انقلاب فعال بود و پس از پیروزی نیز جزو اولین گروهی بود که به کردستان جهت آرام نمودن غائلهها اعزام گشت. پس از آن مامور به تشکیل تیپ محمد رسول الله گشت که در عملیاتهای بزرگ ثامن الائمه، فتح المبین و بیت المقدس حضور داشتند و از نیروهای مهم در فتح خرمشهر بودند. ایشان پس از آزادی خرمشهر در جریان درگیریهای جنوب لبنان به سوریه اعزام گشتند که با فرمان امام مبنی بر عدم تشتت جبههها نیروهای اعزامی بازگشتند و ایشان به عنوان دیپلمات در لبنان باقی ماندند که توسط نیروهای همدست با رژیم صهیونیستی ربوده شد و تاکنون از ایشان خبری به دست نیامده است. این کتاب قصههایی از زندگی ایشان که در برابر دشمن سرسخت و در پیش رزمندگان متواضع و مهربان بود را به نمایش میگذارد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
عصایش را در خاک فرو میبرد و بالا میرفت. آن قدر که افق را به خوبی دید افق تاریک بود و گاه گاه منوری در آسمان، چهره انتهای آسمان را روشن میکرد. حاج احمد پرسید: «بسیجی میدانی آنجا کجاست؟» پسرک صورت گرد خود را بالا کشید تا او هم بتواند خوب ببیند. چیزی ندید همه جا تاریک بود. حیران به حاج احمد نگاه کرد و گفت: «نه، چیزی نمیبینم.» حاج احمد آرام دستش را بالا آورد و به انتهای افق اشاره کرد. گفت:«بسیجی آنجا انتهای افق است. من و تو باید پرچم خود را در آنجا در انتهای زمین برافرازیم. هر وقت پرچم را در آنجا زدی زمین، آن وقت بگیر و راحت بخواب.» پسرک صورت گرد حیران مانده بود. آیا میتوانست پرچم خود را در انتهای زمین به اهتزاز درآورد؟ کی؟
نظرات