کتاب غربزدگی به قلم برنده جلال آل احمد از ظهور آفت غرب و دم و دستگاهش در کشورهای جهان سومی میگوید. این اثر که به همت نشر امیر کبیر منتشر شده است غربزدگی را به بیماری سنزدگی تشبیه میکند که گندم رو از درون میخورد، هویت و خاصیت آن را میگیرد و تنها ظاهری خوش از او به مخاطب عرضه میکند.
جلال آل احمد با نقد برنده خود از غرب و ظهور بیقید و بند آن در جامعه ایران سخن میگوید؛ آن هم در سالهایی که فرنگی مآبی چهرهای نیکو داشت. او آدم غربزده را به باد انتقاد میگیرد و او را التقاطی معرفی میکند. جلال از ظهور ماشین و انقلاب صنعتی در غرب میگوید که نتیجهاش برای ایران شد مصرفگرایی و ماشین زدگی. این ماشین زدگی را فقط به عرصه کالا محدود نمیکند و از خود بیگانگی فرهنگی را نیز ثمره غربزدگی میداند. نتیجه این امر استحاله فرهنگی است، عقبماندگی علمی و اقتصادی است، نیازمندی صرف به غرب است و ... . اما چه باید کرد؟
او در هشتمین فصل از کتاب غربزدگی به چند سوال بنیادین میرسد. ما به عنوان ملتی در حال رشد در برابر ماشین و تکنیک ایستادهایم. آیا با این موج باید با منطق هر چه پیش آید خوش آید برخورد کنیم؟ باید همچنان مصرفکننده باقی بمانیم؟ باید به قعر رسوم عتیق و ملی مذهبی خود بازگردیم؟ یا راه سومی است؟
جلال ضمن پاسخگویی به این سوالات مخاطب را با جامعه غرب نیز آشنا میکند.
برای رهایی از ورطه هلاکتی که غرب با فرهنگ و صنعت و اقتصاد و قدرت خویش برای جهان سومیها پهن کرده است.
جامعه روشنفکران، دانشجویان و اساتید دانشگاه، فعالان فرهنگی و اجتماعی مخاطبان این جستار هستند.
از واجبات غرب زدگی یا مستلزمات آن آزادی دادن به زنان است. ظاهراً لابد احساس کرده بودیم که به قدرت کار این ۵۰ درصد نیروی انسانی مملکت نیازمندیم که گفتیم آب و جارو کنند و راه بندها را بردارند تا قافله نسوان برسد! اما چه جور این کار را کردیم؟ آیا در تمام مسائل حق زن و مرد یکسان است؟ ما فقط به این قناعت کردیم که به ضرب دگنک حجاب را از سرشان برداریم و در عدهای از مدارس را به رویشان باز کنیم و بعد؟ دیگر هیچ همین بسشان است. قضاوت که از زن برنمی آید - شهادت هم که نمیتواند بدهد - رأی و نمایندگی مجلس هم که مدت هاست مفتضح شده است و حتی مردها را در آن حقی نیست. و اصلاً رأیی نیست. طلاق هم که بسته به رأی مرد است. «الرجال قوامون علی النساء» را هم که چه خوب تفسیر میکنیم! پس در حقیقت چه کرده ایم؟ به زن تنها اجازه تظاهر در اجتماع را دادهایم. فقط تظاهر. یعنی خودنمایی. یعنی زن را که حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است به ولنگاری کشیدهایم. به کوچه آوردهایم. به خودنمایی و بیبند و باری واداشتهایم که سر و رو را صفا بدهد و هر روز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد. آخر کاری وظیفهای مسئولیتی در اجتماع، شخصیتی؟! ابدا.ً
نظرات