کتاب ظهور نوشتهی علی موذنی، بهصورت داستانی-مستند، زندگی شهید حاج یونس زنگیآبادی را روایت میکند. این اثر که توسط انتشارات نیستان منتشر شده، از ترکیب عناصر روایت داستانی و **خاطرهنگاری بهره میبرد و فضای میان بیداری و رؤیا را به شکلی خلاقانه به تصویر میکشد.
نویسنده با طرحی خیالی، گفتوگویی روحانی و معنوی با شهید برقرار میکند و از این طریق خاطرات و تجربیات او در دوران جنگ و جبههها را بیان میکند. کتاب علاوه بر روایت زندگی شهید، به ابعاد معنوی و اخلاقی شهادت، ایثار و فداکاری نیز میپردازد.
از ویژگیهای کتاب ظهور میتوان به ترکیب مستند و داستان، پرداختن به موضوعات روحانی و اخلاقی و فضاسازی میان واقعیت و خیال اشاره نمود.
بخشی از متن این کتاب در سال ۱۳۷۶ توسط کنگره سرداران شهید سیستان و بلوچستان چاپ شد که در سال ۱۳۷۸ عنوان زمان برگزیده دفاع مقدس را به خود اختصاص داد. اکنون متن کامل رمان در اختیار شماست.
به علاقهمندان به ادبیات دفاع مقدس، پژوهشگران، و نسل جوانی که به دنبال آشنایی با مفاهیم ایثار و شهادت هستند.
نیروهای بسیجی از اتوبوس پیاده میشوند. کش و قوس می آیند.
خسته شدیم...
ذهن حاج یونس خسته شدیم را قبول نمیکند و جمله ی بسیجی را اصلاح می کند کسل شدیم....
از جلو نظام.... خبردار... چرا این طور وا رفته اید؟ مثلاً می خواهید بروید جبهه بجنگید؟ عراقیها از داشتن چنین دشمنانی عشق میکنند... آنها شما را همین جوری دوست دارند شل.... وا رفته... درست بایست جوان این جا خانه ی خاله نیست و ما هم خاله ی کسی نیستیم.
تا بسیجی نوجوان گفت پس چرا ناهار نمیدهند؟ این جمله از ذهن حاج یونس گذشت باید گرسنگی بکشی
میغلتد و گوشهایش پر میشود از صدای پاهایی که دارند میدوند چشم باز میکند نه این دیگر خواب نیست تا میآید از خود بپرسد که چه خبر است؟ صدای فریادهای برپا برپا بر می خیزد.
برپا... بیدار شوید...
برپا... حمله... به پادگان حمله شده.....
صدای رگبار برمی خیزد و صدای انفجارهای پیاپی که در آن تاریکی وحشت آورند. حاج یونس سریع بر می خیزد و لباس می پوشد و وسایلش را بر می دارد و از آسایشگاه بیرون میزند و تازه میفهمد اولین نفر است که از آسایشگاه بیرون زده است. بسیجیان لحظاتی بعد سراسیمه از آسایشگاه بیرون می ریزند بی آن که حتی درست لباس پوشیده باشند وسایل که جای خود دارد.
نظرات