داستان جالب یک طلبه
داستان یوسف رستمی، یک طلبهی جوان که در دهه محرم برای تبلیغ به یکی از روستاهای جنگلی تالش سفر میکند، ماجراهای زیادی را در بر دارد. او با اتفاقات عجیبی مانند ناپدید شدن آخوند قبلی روستا، ظهور فرقهای در میان مردم، شیطنت دختری عاشق، توطئهی نزدیکانش و... مواجه میشود که برای فرار از این ماجراها به غاری پناه میبرد و ...
این داستان به تعاملاتِ راوی با خداوند نیز پرداخته است که در سایه قرآن صورت میگیرد. علاوه بر این، نویسنده در این رمان به شخصیت افسانهای به نام سیاگالش نیز پرداخته است. سیاگالش نگهبان حیوانات جنگل است و در فرهنگ مردم تالش وجود دارد. مردمان این شهر باور دارند که سیاگالش حافظ حیوانات جنگل است و در مشکلات به آنها کمک میکند.
به طور کلی، داستانی پیرامون یک طلبه در جستجوی حقیقت و تبلیغ دین است و نه تنها اتفاقات هیجانانگیز و غریب را به تصویر میکشد، بلکه به مسائل دینی و باورهای محلی نیز پرداخته است ، در این داستان علاوه بر آشنایی با زندگی طلبه ای به نام یوسف رستمی، به یکی از مسائل مهم دینی که گفتگو و ارتباط با خداوند است، پرداخته و شخصیت افسانهای سیاگالش را معرفی میشود.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم: " در راه مُدام به درختها و صخرهها نگاه میکردم و به یاد اسکندر مقدونی میافتادم که بخاراتش از اسم حاجآقا برمیخاست. انگار جلوِ چشمم بود که اسکندر با قشون خونخوارش میتاخت به تخت جمشید و غارتش میکرد. تعجّبم از این بود که با آن خاطرهی تلخ، چرا اسمش همچنان مانده بر روی مردم؛ حتّی بر رئیس سازمان دیانت! اسم عجب چیز مرموزی است. همیشه خودش را میچسباند به قدرت، ولو اینکه آن قدرت دو هزار سال پیش ظهور کرده باشد. یادم باشد حتماً این تنافر اسمی را تذکر بدهم به حجّتالاسلام. البته از قدرت ذاتی اسم هم نباید غافل بود؛ چرا فرشتگان بعد از اینکه دریافتند حضرت آدم عالِم اسماست، سر سجده فرود آوردند؛ وگرنه قبل از آن به فساد و خونریزی آدم اشاره داشتند؟ البته آن اشارات درست بود در جای خود؛ ولی هنوز تکلیف اسم و فامیلی این شیخ مسئله است برایم."
نظرات