کتاب «سلفی با خرابکار» نوشته طاهره مشایخ ماجرای دو پسر نوجوان است که به موزه عبرت میروند. زندانی که ساواک در آنجا به شکنجه و حبس مبارزان سیاسی مشغول بود. در این بازدید امید ناگهان عکس یکی از خویشاوندان مادری خود را به عنوان شکنجهگر میبیندد. این اتفاق باعث شگفتی او و دوستش میشود. حالا باید امید شروع به تحقیق و جستجو کند تا این راز تاریخی را کشف کند. این کتاب در جشنواره شعر و داستان انقلاب در بخش رمان کودک و نوجوان رتبه سوم را کسب کرده است.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
میلههای ضریح را سفت میگیرم و با خودم عهد میکنم اگر مامان تاجی به هوش بیاید دیگر در نماز تنبلی نکنم و به قول مامان تاجی کاهل نماز نباشم. اصلاً همانی باشم که مامان تاجی میخواهد. از خیلی وقت پیش که نماز به من واجب نبود مامان تاجی تشویقم میکرد. میگفت از سن پایین باید شروع کنم تا ملکه ذهنم بشود. اول وقت که میایستاد به نماز یوسف کنار سجادهاش با مهر و تسبیح بازی میکرد اگر مامان خان یوسف را دعوا میکرد مامان تاجی ناراحت میشد. همیشه با همان مقنعه و چادر نماز نیم ساعت قبل و بعد نماز توی اتاق ها راه میرفت و به من و راحیل سر میزد و گاهی پیشمان می نشست و تسبیح میزد؛ عادتی که مامان خان هم از مامان تاجی به ارث برده. یک دفعه یادم میافتد بی وضو دارم دعا میکنم. دلم سرد میشود. نکند دعاهایم قبول نشود.
نظرات