نمایش یکی از ابتداییترین راههای ارتباطی انسانهاست. مردم در آئینهای مذهبی، مهمترین مسائل را با استفاده از نمایش و حرکات بدن به دیگران اعلام میکردند؛ این ریشۀ همان نمایشی است که امروز در تئاتر میبینیم و سینما هم از آن نشأت گرفته است. نمایش در ایران نیز، از زمان سلسلههای کهن گرفته، تا ظهور اسلام در ایران و تا همین امروز، یکی از هنرهای رایج و اصلی بوده و قدمتی طولانی دارد. کتاب «سرگذشت نمایش در ایران» بخشبهبخش این هنر را در زمینۀ جغرافیایی ایران و در زمینههای تاریخی متفاوت بررسی و نقد میکند. «رضا آشفته» در این کتاب ابتدا به صورت ریشهای، به شرح تعاریف اساسی نمایش میپردازد و رابطۀ اسلام را با نمایش در طول تاریخ بررسی میکند. بعد به جایی میرویم که نفوذ فرهنگی اروپا در ایران قوّت گرفت و باعث شد که شاهان و بزرگان و هنرمندان، با سفر کردن به آنجا، فرهنگ فرنگی را با خود به ایران و به نمایش ایرانی-اسلامی بیاورند. نویسنده بررسی میکند که پس از دورۀ قاجار، در زمان رضاخان و محمدرضا پهلوی، هرکدام به نحوی تاثیر سیاستهای غربی را بر نمایش و تئاتر ایران اعمال کردند. در این بین نباید از تغییر جهتی که وقایعی مانند انقلاب مشروطه و کودتای 28 مرداد بر هویت و کارکرد نمایش در ایران داشتند، غافل شویم. داریوش آشفته با روایت مسیر دانشگاهی شدن نمایش و تشکیل رشتهای آکادمیک به نام تئاتر، به بررسی شخصیت و آثار نمایشنامهنویسان بزرگ ایرانی مانند «بهرام بیضایی، غلامحسین ساعدی و اکبر رادی» میپردازد. بخشهای پایانی این کتاب نیز با جلو آمدن در زمان، رابطۀ انقلاب اسلامی با تئاتر را زیر ذرهبین قرار میدهد، تاثیرات جنگ تحمیلی بر آن را بررسی میکند و مولفههای تئاتر و نمایش پیشرو را شرح میدهد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«چوببهدستهای ورزیل یکی از موفقترین نمایشنامههای «ساعدی» است که گرفتاری کشورهای استعمارزده را با بیان تمثیلی، به عامۀ مردم نشان میدهد. مدتی است که گراز به محصول مردم روستایی حمله میکند. اهالی حریف گراز نمیشوند. به پیشنهاد غریبهای فرنگیمآب، قرار میشود دو نفر تفنگچی برای دفع گرازها استخدام کنند. تفنگچیان میآیند. اجرتشان تأمین خوراکشان است. تفنگچیان گرازها را میتارانند اما خرج سنگینی دارند. مشکل این است که آنها ده را ترک نمیکنند. خرج تفنگچیان که مسلح هستند و روستاییان جرئت مقابله با آنها را ندارند، از خسارت گرازها سنگینتر شده است. این بار هم غریبۀ فرنگیمآبی پیشنهاد میدهد که برای طرد تفنگچیها بهتر است دو نفر تفنگچی تازه استخدام کنند. طبیعی است این دو نفر هم زیاد میخورند. در پایان نمایشنامه دو گروه تفنگچی با یکدیگر تبانی میکنند و تفنگ را به سوی مردم ده برمیگردانند و مردم به امامزاده پناه میبرند و همانجا منجمد میشوند.»
نظرات