کتاب «سردار سربلند» برشهایی از زندگی و فعالیت های جهادی سردار سرافراز سپاه اسلام سیدمحمد حجازی است. او فرزند یکی از تجار مومن اصفهان است که به همراه برادرانش به مبارزه با رژیم طاغوتی نیز پرداخته و به زندان ساواک افتاده است. به دلیل فعالیتهای انقلابی از دانشگاه اخراج می شود و بعد از انقلاب به عضویت سپاه پاسداران در می آید و بسیار زود به یکی از یاران نزدیک شهید حسن باقری در اطلاعات عملیات تبدیل می گردد. در بسیاری از عملیات های دوران جنگ نقش کلیدی و محوری دارد. پس از جنگ تحصیلات خود را در رشته مدیریت تکمیل می کند و با تاسیس سپاه قدس در کنار سردار سلیمانی قرار می گیرد. در پی سازماندهی و تقویت جبهه حزب الله لبنان چند سالی به همراه همسر در لبنان زندگی می کرد و به نحوی رابط اصلی سپاه و نیروهای مقاومت است. چند ماه پس از شهادت سردار سلیمانی ایشان نیز به خاطر عارضه قلبی به یاران شهیدش می پیوندد. این اثر تلاش کرده با جمع آوری خاطراتی کوتاه و روان گوشه ای از مجاهدت ها و اخلاقیات مخلصانه او را بر خوانندگان نمایان سازد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
به دعوت سردار سلیمانی رفته بودم لبنان. شبی با سردار حجازی به دیدن سید حسن نصر الله رفتیم. برق نگاه و علاقهای که از چشمان سید حسن پیدا بود برایم خیلی شبیه به رفتار رهبر معظم انقلاب آمد. انگار همان محبت و رفاقت و دوستی دو طرفه اینجا هم بود داشتیم میگفتیم که ما به آقای حجازی به عنوان فرمانده مدیونیم و ایشان ولی نعمت ما هستند که سید حسن لبخندی زد و گفت: ایشان فرمانده ما هم هستند و خیلی از تقوا و مدیریت ایشان استفاده میکنیم. سید حسن میخواست صحبتها و تعریفهایش را ادامه دهد که سردار حجازی بلند شد برود. گفت:«اگه میخواید راجع به من صحبت کنید من نمونم.» بار اولش نبود که شکسته نفسی میکرد.
نظرات