کتاب زنخدان از ماجرای یک سقوط میگوید، نخستین سقوط که تاکنون تمام فرزندان آدم نظارهگر آن بودهاند. برخی یا بهتر بگویم تمام ابناء بشر و حتی فرشتگان از این سقوط غصهها خوردند و در این میان ابلیس صدای خندهاش عالم بالا را پر کرد. داوود طالقانی در زنخدان برداشتی آزاد از قرآن کریم، روایات، تاریخ، ادبیات و اسطوره از ماجرای هبوط آدم، ارائه میدهد تا به تاملی در معنای وجود، مسئولیت انسان و رستگاری بپردازیم.
داستان از خطا، پشیمانی و سقوط آغاز میشود. با گریه و زاری و طلب بخشش و جستوجوی حقیقت ادامه مییابد. در این کاوش آدم تنها نیست و بار سنگین خودآگاهی و تردید را به دوش میکشد. او در تلاش برای شناختن خود، خدا و جهان ما را به مبارزه با غرور، حسادت و وسوسه میکشاند. مخاطب صرفا یک اثر داستانی را مطالعه نمیکند، بلکه تامل در فلسفه وجود، مبارزه با نفس، فلسفه زندگی، فلسفه مرگ را کلمه به کلمه در لایههای پنهان داستان حس میکند. داستان عممدتا از زبان حضرت آدم (ع) بیان میشود که جذابیت شیرینی دارد.
برای درک مسئولیت خود در جهان هستی، برای یافتن جهانبینی خود و برای یافتن فلسفه زندگی
فقط یک کلمه: به همه. چون حس میکنم همه ما فرزندان آدم اگر درست انتخاب نکنیم محکومیم به سقوط.
زندگی سخت است؛ نه همه زندگی ولی دست کم بخشهای زیادی از زندگی سخت خواهد بود. اگر عاقبت اندیش نباشم خودم را به سختیها و مصیبتهای بیشتری گرفتار خواهم کرد. بدتر از مصیبت و سختی پشیمانی است. پدر میگوید که زمانهای زیادی از عمرش را پشیمان بوده و نمیخواهد من نیز پشیمان باشم و به پشیمانی عمرم را بگذرانم. اگر عاقبت اندیش باشم پیشمان نخواهم شد. پیشمانی خودش به اندازه کافی دردناک است؛ اما بدتر و سختتر از آن سرزنش شدن است. اینکه دائماً دیگران مرا شماتت کنند که چرا چنین کردهام و چرا چنان شد یا اینکه چرا عاقبت اندیش نبودم و حالا گرفتار عقوبت کارم شده ام. سختی سرزنش و درد پشیمانی را باید با عاقبت اندیشی مداوا کنم.
نظرات