کتاب «رفیق بروجردی» خاطرات اکبر براتی مبارز انقلابی و از همرزمان شهید محمد بروجردی در کردستان است. پدر او جزو مبارزان نهضت ملی شدن صنعت نفت بود و او نیز همچون پدر از دوران نوجوانی وارد جریانهای مبارزاتی علیه شاه شد. او قبل از دوران سربازی و بعد از آن به شکل جدی به همکاری با سازمان مجاهدین خلق میپرداخت اما مواضع مذهبی و دینی خود را حفظ نمود. به همین دلیل پس از مدتی با جذب شهید محمد بروجردی فعالیتهای مبارزاتی خود را همراه هیات موتلفه اسلامی ادامه داد. آنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اعضای محافظ امام در مدرسه علوی بودند. پس از آن چالشها و مذاکرات سیاسی اکبر براتی با سمپاتهای سازمان شدید میگردد و حتی او را تهدید نیز میکنند. در سال 60 براتی به دعوت شهید بروجردی عازم منطقه کردستان میشود و به یکی از یاران ثابت او تبدیل میگردد. آنها در منطقه غرب با اجرای عملیاتهای متعدد موفق میشوند آتش فتنه را تا حد زیادی بخوابانند. براتی خاطرات ناب و بکری از روزهای پایانی زندگی شهید بروجردی دارد. روزهایی که برخی مسوولان علم مخالفت با او را برداشته بودند و مسوولیتهایی پست و دون شان به او محول میکردند. براتی پس از شهادت این فرمانده دلاور نیز در منطقه غرب میماند و به عنوان همراه شهید کاظمی به مبارزه ادامه میدهد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
جلسات ما در سختترین جایی بود که حتی بعضی از فرماندهانی که گاهی به آن جلسه مهمان میشدند میگفتند:«آمدن به اینجا خیلی سخت است. ما تیربارهای ضد انقلاب را روی کوه میدیدیم که به طرف هلی کوپتر ما نشانه رفته بودند. بیایید و ستادتان را جایی در داخل شهر بزنید.» آبشناسان میگفت:«کسی که میخواهد زمینهایی را که دشمن گرفته آزاد کند باید وضعیت منطقه را حس کند و الا اگر در جای امن بنشینید و بخواهید تصمیم بگیرید به نتیجه نمیرسید. آدم معمولی این حرفها را نمیزند. آدمی که به فکر جانش باشد این حرفها را نمیزند. ایشان کاملاً وسط میدان بود و من به اندازه عقل خودم در آن روز برداشتم از این شیر ارتش برداشت بسیار مثبتی بود و بعد هم شنیدیم که در عملیاتی شهید شد.
نظرات