با پیروزی انقلاب اسلامی ایران ناگهان موج عظیمی از شکوفایی و سازندگی کشور را فرا گرفت و حتی موشکباران نظامی عراق در طول جنگ و پس از آن، بمباران فرهنگی حامیانش نتوانست این همبستگی را به فروپاشی بکشاند. اما این روحیه رفتهرفته تغییر جهت پیدا کرد و یکی از نمودهای بارز آن، کمرنگ شدن جهاد سازندگی در فرآیند ادغام آن با وزارت کشاورزی است.
کتاب «رسم جهاد» دست روی این موضوع مهجور گذاشته و از نگاه یکی از مردان میدان جهاد، کم و کیف این اتفاق را بررسی میکند؛ «مهندس حسینعلی عظیمی»، کسی که در سالهای اول انقلاب دست از حرفۀ خود کشید و برای خدمت در جبهۀ سازندگی، راهی خط مقدم جهاد در روستاها و مناطق محروم کشور شد. ایشان که با شایستگیهای خود توانست برای مدتی فرمانداری استان هرمزگان را به عهده بگیرد، باز هم به اصل خود برگشت تا دوباره با جسم و روح خود از نزدیک شاهد آبادانی زندگی مردم محروم باشد. این مدیر لایق در مصاحبه با «علی مشایخی و محمدرضا حسینی» از دههها تجربۀ خود در این نهاد خودساخته و مردمی میگوید که اکثریت قریببهاتفاق اعضای آن را، همان مردان و زنان پیر و جوانی تشکیل میدادند که در جبههها از وطن خود دفاع کردند. ایشان پس از شروع جنگ تحمیلی به عنوان فرماندۀ عملیات آبی و خاکی در نهاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد، در قرارگاه 36 کربلا خدمت کردند. مهندسی عظیمی با تکیه بر تجربیات و دانش خود، در این کتاب از دلایل شکلگیری این نهاد انقلابی، نیاز مردم به یکدیگر برای آبادانی، انگیزههای دشمن در فروپاشی جهاد سازندگی و روحیۀ لازم برای احیای آن در ایرانِ امروز برای خوانندگان میگوید.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«نهادهای اداری فقط حرفشان این بود که ما متخصص هستیم و نیروهای جهاد، متخصص کم دارند. بیایید ببینیم چه کسی بیشتر متخصص دارد و همان مسئول کشاورزی باشد. جهاد حداکثر چهار تا مهندس در استان داشت و وزارت کشاورزی پانزده تا. به نمایندههای مجلس میگفتند ما بیشتر وارد هستیم؛ بعد میرفتند در پانصد یا هزار روستای یک استان، هرجا نیروهای جهاد اشتباهی کرده بودند پیدا میکردند.
برای نمونه، جایی پلی ساخته بودند که سیلاب پُل را برده بود. میگفتند اینها پول مردم را به هدر دادهاند. البته در نظر نمیگرفتند که با فعالیتهای جهاد، مردم در تمام سال راه داشتند و چقدر مریض نجات پیدا کرده است، یا اینکه اصلاً ارزش این پل نسبت به کل راه هیچ بوده است. با این بهانه مسئلۀ بزرگی میساختند، از آن عکس میگرفتند، رپورتاژ تهیه میکردند و به مجلس و دولت و روزنامهها میدادند. البته روزنامهها علیه جهاد نمینوشتند، چون جهاد محبوب بود. ولی رئیس ادارۀ کشاورزی منطقه به اتاق هر روحانی و نمایندۀ مجلس و امامجمعهای میرفت و گزارشهای بسیاری ارائه میداد که مملکت دارد نابود میشود، اینها متخصص نیستند و امکانات مملکت را دست اینها دادهایم!
کسی در نظر نمیگرفت که نیروهای جهاد دویست تا پل که دیگران صد سال است نساختهاند احداث کردهاند، یا چند روزی پل خراب بوده و بعد هم مهندس جهاد مجدداً پل را ساخته، ولی کسی ساخته شدهاش را ندیده است. کار بچههای جهاد شده بود جواب دادن به شکایت این کارشکنها. سردستۀ اینها هم رئیسجمهور آقای بنیصدر بود.»
نظرات