زمانی که اولین دوربینها اختراع شدند و سینما پدید آمد، نگاه عمومی به آنها به عنوان یک پدیدۀ نوظهور و سرگرمکننده بود. همین رسانۀ تصویری جدید، میتوانست بستری تازه باشد برای تبلیغات مؤثرتر، عمیقتر و گستردهتر. حالا در دنیایی زندگی میکنیم که روز و شبهایمان با رسانهها گره خورده و هر روز بیشتر این حقیقت اجتنابناپذیر را نادیده میگیریم که این وابستگی مزمن، نیاز به کنترل و مدیریت دارد.
کتاب «رسانه باید دانشگاه باشد» اثری است گردآوریشده از بیانات مقام معظم رهبری در رابطه با رسانه؛ سرگرمی مهمّی که همۀ ما، بخش قابل توجهی از روزمرۀ خود را به آن اختصاص میدهیم. سخنان همهجانبۀ رهبر انقلاب خصوصاً در طول دو دهۀ اخیر، منبع محتوای این کتاب و آثار بسیار دیگری شده است. این بار دستهبندی بیانات ایشان دربارۀ هنر و رسانه را با رویکرد کسب آگاهی سیاسی و اجتماعی میخوانیم تا ببینیم میلیونها محتوای رنگارنگ رسانهای، در پسزمینۀ ذهن ما چه تصویری را بازتاب میدهند. «سعید ابوالقاضی» در بخش اول کتاب خود، هنر و رسانه را با تعاریفی کلّی از دیدگاه رهبری به تصویر میکشد. بخش دوم به سراغ مهمترین رسانۀ هنری، یعنی سینما و فیلم مستند میرود و به طرح اندیشۀ انتقادی ایشان در رابطه با اثربخشی یا کارشکنی هنر هفتم در روح مردمی و ضمیر جمعی ملّت میپردازد. بخش سوم مطبوعات و نشریات را هدف قرار میدهد و لزوم ایجاد کشش برای آگاهسازی و آموزش عمومی از طریق این دو مدیوم را بیان میکند. بخش چهارم بر اهمیّت دشمنشناسی و جنگ فرهنگی از طریق رسانه تأکید دارد و دو بخش بعدی، باید و نبایدهای لازم برای فعالیت در صداوسیما و حوزۀ خبری را به تصویر میکشد. بخش پایانی نیز بر رسانۀ نوپا و شرور نسل جدید، یعنی فضای مجازی اختصاص دارد و خطرات، فواید و چهارچوبهای این رسانه را نقد میکند.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«سینمای جهان در خدمت هدفهای گوناگونی است؛ از جمله در مواردی مثلاً در خدمت اهداف مسیحیت است. همین امروز در داخل کشور ما و در دسترس مردم فیلمهایی وجود دارد که اگرچه هیچگونه صراحتی در آنها نیست، اما در باطن و به معنا مروّج مسیحیت است. مسیحیت را ترویج میکنند. آن دستگاه و کمپانیای که فلان فیلم جهتدار بدین معنا را ساخته است، یک کمپانی وابسته به کلیسا یا کارکننده برای کلیسا بوده است. به کمپانی پول دادهاند و گفتهاند این فیلم را برای ما بساز. یا فرض بفرمایید فیلمنامهنویس گرایش مذهبی داشته است. شاید از اوّل تا آخر فیلم اسمی هم از مسیحیت، عبادت ویژۀ مسیحیت یا عقیدۀ خاصی در مسیحیت نیاورند؛ اما یکسره دربارۀ مفاهیم یا مسائل یا موضوعات مربوط به مسیحیت است.
کلیسایی را نشان میدهند، دیری را نشان میدهند، کشیشی را در چهرۀ انسانی ناب، در سیمای آراستۀ یک مرد الهی، یک قدیس واقعی نشان میدهند که در حال کمک به کودکان، تربیت عقبافتادگان، محبت به ستمدیدگان و محرومان، یا مبارزه برای علم و پیشرفتهای علمی است؛ که البته این دروغ هم هست. واقعیت قضیه این نیست. آنطوری که ما از سرگذشت مسیحیت و کلیسا و دیر خبر داریم، آنچه در این فیلمها نشان داده میشود درست عکس واقعیت است. نه واقعیت است و نه حتی بخشی از واقعیت. البته این بدان معنا نیست که هیچ کشیشی وجود ندارد که خوب یا مؤمن یا دارای چهرۀ معنوی باشد. در دنیای مسیحیت، در همۀ اکناف این دنیای بزرگ و در میان بندگان خدا، از هر دینی و مذهبی یقیناً آدمهای خوب و خدوم و سالم و صادق و نورانی هستند؛ در این شکی نیست. اما تعمیم دادن یک خوبی، در یک نقطه، به همهجا، به وسیلۀ بیان هنری بسیار گیرا و جذاب و مؤثر فیلم، این دروغ است.»
نظرات