پیمان امیری جوان کرمانشاهی است که در رشته مهندسی عمران درس خوانده اما پس از چند سال تلاش برای یافتن کار ناامید میشود. او تصمیم میگیرد با مهاجرت به آلمان در آنجا سرنوشت خود را دنبال کند. او به شکل قانونی به ترکیه سفر میکند و از آنجا به صورت غیرقانونی راهی یونان میشود. اما پلیس یونان او را میگیرد و او خود را به عنوان کرد سوری جا میزند. به همین خاطر به جای بازگشت به ترکیه به سوریه دیپورت میشود. در میانه راه عدهای از تروریستهای النصره آنها را گروگان میگیرند. پیمان به اسارت تکفیریها در میآید و این کتاب داستان اتفاقاتی است که در دوران اسارت از سر گذرانده و اینکه چگونه از آن مخصمه نجات پیدا میکند. عملیات نجاتی که ردپای مدافعان حرم در آن دیده میشود.
در ادامه برشی از کتاب «دیپورت» را میخوانید:
در یکی از روزها به دلیل تعداد بیشتر مهاجرها، تصمیم بر این شد که نماز جماعت شکسته خوانده شودا پیشنماز هم به صورت چرخشی انتخاب میشد از قضا یکی از روزها قرعه به نام من افتاد و باید امام جماعت میشدم. رنگ به رو نداشتم. با وجود اینکه این مدت کاملا حواسم جمع بود و یاد گرفته بودم که چطور به سبک آنها نماز بخوانم و آدابشان را رعایت کنم ولی این بار شرایط تغییر کرده بود. قرار بود نماز بخوانم و بیست سی نفر ترسناک نگاهم کنند دنبال راه فراری میگشتم تا کس دیگری را جایگزین کنند اما فایدهای نداشت بدنم می لرزید از خدا خواستم کمکم کند چون ممکن بود این نماز باعث بشود جانم را از دست بدهم.
نظرات