کتاب درخت سنگستان به قلم حسینعلی جعفری رمانی در دل تاریخ ایران است که از حوادث تلخ ایران میگوید. حوادثی که البته به زیور امید و رشادتهای مردمان ایران آراسته گشت تا ایران جان همچون درختی در سنگستان بروید و بماند.
«مغول عزم داشت مرا برباید. من هم او را کشتم.» اینها عبارات آغازین کتاب هستند که از تاریخ مردم ایران و تجربه زیسته آنها میگویند. کتاب درخت سنگستان با خلق شخصیتهای مختلف و تصویرگری دقیق مخاطب را در برهههای حساس تاریخی کشور قرار میدهد تا ضمن آشنایی با تاریخ، نقش مردم در پایداری کشور را تشریح کند. کتاب از تاثیرات مغولان، قیام سربداران، نقش خواص جامعه در بزنگاههای تاریخی میگوید و با ادبیاتی کهن خواننده را با شهرها و فرهنگ ملی آیینی ایرانیان آشنا میسازد. جشن نیمه شعبان، خادمی در بارگاه حضرت معصومه (س)، گرامیداشت مقام شهید و شهادت برخی از ارزشهایی هستند که در این رمان جاری هستند.
تا در غالب رمان با تاریخ ایران در دوره مغول آشنا شویم.
علاقهمندان به رمانهای تاریخی و جوانان مخاطبان این نوشتار ارزشمند هستند.
حمام مقیسه داغ بود و غبار خستگی از تن و روان ما شست. رخت دیگر کردیم و عزم مجلس عزای پیرمردی از بستگان خواجه چشمی. گویی پدرزن خواجه بود. افسوس که پیرمرد را درک نکردیم. نقل بود که بیش از صد سال عمر داشت. هم سخنی با پیرمرد به اندازه یک تاریخ میارزید. لابد از ظلم مغول بسیار دیده و چشیده بود.
مجلس عزا مجال خوبی بود برای شیخ که سخن خویش گوید و خلق را از این خواب مرگ بیدار کند. شیخ بر منبر شد. از مرگ گفت و معاد از مردانی گفت که مرگ را عاشقانه در آغوش کشیدند. از حبیب مظاهر گفت. مردی به شیخ نزدیک شد و سر در گوش او نهاد. شیخ سر تکان داد.
سخن را ختم میکنم اما ختم کلام این که ستمگر و ستم پذیر هر دو در آتشاند.
نظرات