کتاب جیببر به قلم سید میثم موسویان رمانی تاریخی است، البته نه آنقدر دور که یادی از آن روزگاران در ذهن نداشته باشیم. جیببر به تاریخ انقلاب میرسد. به روزگار زندگی در سایه شوم ساواک میرسد و سالهای منتهی به زمستان 57 را داستانی روایت میکند.
حبیب ناظری با یک مناظره در دفاع از انقلاب یا شاید تخریب آن داستان را شروع میکند! فضای داستان با حضور در راهروهای ساواک ادامه مییابد. تا اینکه میرسد به میدان مجسمه و جمعیتی که دست به تظاهرات زدهاند. موسویان با خلق شخصیتهای مختلف و فضاسازی دقیق مخاطب را با ادبیات پایداری، مبارزات انقلابی و تظاهرات و خاطرات اوایل انقلاب آشنا میکند. داستان از زبان اول شخص روایت میشود به قسمی که خواننده خود را جایگزین شخصیت اول داستان میکند. قرار گرفتن در زندان ساواک با شکنجههای دردناک، شلیک گلولههای ارتش به ملت و تعقیب و گریز در یک قدمی مرگ در سراسر داستان موج میزند تا مخاطب درک کند این انقلاب از رهگذر چه مشقتهایی به ما رسیدهاست.
برای آشنایی با تاریخ معاصر ایران، برای مرور تاریخ انقلاب، برای گذر بر تاریخ با ادبیاتی داستانی.
علاقهمندان به تاریخ انقلاب، ادبیات داستانی و عموم مردمی که در معرض شبهات مرتبط با انقلاب هستند مخاطب این رمان هستند.
کنار سینما الوند اسحاق شاگردش را فرستاد و سریع کرکره مشروب فروشی را آوردند پایین و قفل زدند. چند لحظه بعد، مردم کرکره را از جا درآوردند و مغازه آتش گرفت صدای تیراندازی به گوش میرسید. مردم می گفتند از طرف کلانتری خیابان شورینه روی دست جنازهای را بلند کرده بودند. رفتم به طرف سر جمعیت داد زدم ساواکی بیغیرت، ساواکی بیغیرت.
یکهو دیدم یکی از همان چماق به دستها چماقش را برد بالا و زد به تن یک زن به سن و سال کبری. صدایی خشک و کوبنده مثل صدای شکسته شدن شاخهای خشک برآمد. زن با جیغی که در میان شعارها گم شد روی زمین افتاد. خون از زیر چادرش روی سنگ فرش جاری شد. دیگر چیزی نمیدیدم.
نظرات